💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹 🌷زندگینامه شهید معزز محمودبحری🌷 بسم الله الرحمن الرحیم اول بهمن ماهِ سالِ هزار و سیصد و چهل و یک ، نوزادی در خانه سیف الله بحری پا به عرصه جهان نهاد و چراغ خانه دل مادرش را روشن کرد . یک برادر و چهار خواهر دارد . وضع مالی پدرش خوب نبود . با کارگری و کاه فروشی زندگی را به سختی پیش می برد. مادر خانواده هم چاره ای جز کار کردن نداشت . کار او پخت نان برای مردم بود . بچه ها هم هر کدام به تناسب کار پدر و مادر ، کمک می کردند . بچه‌ها تلاش کردند و یک مغازه میوه فروشی در گرمسار خریدند تا کار پدر سبک تر شود . محمود هم درس می خواند و هم کارگری می کرد تا خرج تحصیلش را در بیاورد . دیپلمش را گرفت و برای رفتن به جبهه در بسیج ثبت نام کرد ، ولی وقتی با مخالفت مادر مواجه شد ترجیح داد مطابق میل او عمل کند . پدرش را در این زمان از دست داد . آرزو داشت به جبهه برود . رفتن دوستانش به جبهه ، او را بیشتر مشتاق می کرد ، تا اینکه برای سربازی خبرش کردند. سهمیه ارتش شد و به ارومیه رفت . پس از آموزش هم تقسیم شد و افتاد اُشنَویه . آموزش خنثی سازی مین و تخریب را دید . در واحد مهندسی ، قسمت تخریب خدمت می کرد . حدود نوزده ماه از خدمتش گذشته بود که در منطقه اُشنَویه در درگیری با ضد انقلاب در بیست و یکم شهریور سال هزار و سیصد شصت و چهار به شهادت رسید . از ناحیه صورت شدیداً دچار سوختگی شد ، طوری که شناسایی اش مشکل شده بود . پیکر مطهرش از اُشنَویه به گرمسار منتقل و پس از تشییع جنازه در گلزار شهدای گرمسار به خاک سپرده شد. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹🌱🌱🌹