💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
مشتی بود . سنگ تمام می گذاشت....
بارها در خانه اش مهمانش شدم . معمولا دیر از سر کار میرسید و معمولا دیروقت مهمانش می شدم ، آخر شب....
گاهی هم با هم می رفتیم خانه . این جور مواقع در بین راه چند جا نگه می داشت و شیرینی یا میوه و آب میوه می خرید....
یک بار نگه داشت پیاده شد برود گوشت بخرد ، گفتم : ول کن بابا آخر شبی چکار داری میکنی ؛ یک نان و پنیری می خوریم با هم....
گفت : نمیشود ! نان و پنیر چیه ؛ من بخور هستم باید کباب بخورم ! می دانستم که شوخی میکند....
خودش بی تعلق بود . بارها میگفت : اگر مجرد بودم زندگیم روی ترکه موتورم بود....
اهل تشریفات نبود و با من هم که برادرش بودم تعارف نداشت اما وقتی مهمانش بودم ، سنگ تمام می گذاشت و مفصل پذیرایی میکرد.
راوی : برادر شهید
#شهید_محمودرضابیضائی
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️
@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•