روضه مکتوب شب پنجم محرم روضه غلام امام حسین به نام جون و جناب عبدالله بن حسن علیهما السلام به نقل از منابع معتبر ابی عبد الله بر بالین هفت نفر از شهدا حاضر شدند: از نکات عجیب بودن نام دو غلام امام حسین در بین این هفت نفر است، و عجیب تر اینکه ابی عبد الله السلام در لحظه شهادت صورت بر صورت غلامش ( واضح )مى‏گذارد یعنى همان ابراز محبتى را که درباره فرزند شجاع و دلبندش على اکبر علیه السلام مى‏کند، درباره غلامش نیز روا داشته. 1- مسلم ابن عوسجه (لهوف) 2- حر (لهوف) 3- واضح ترکی غلام امام حسین(علیه السلام)(نفس المهموم) 4- جون غلام ابوذر (نفس المهموم) 5-علی ابن الحسین(علیه السلام)( (لهوف) 6- قاسم ابن الحسن(علیه السلام)(لهوف) 7- ابا الفضل العباس(علیه السلام)( (بحار) یکی ماه رخسار با فرجام تنفر نمودی زروی سیاه غلام سیه چهره تنگ دل برآشفت برآن بت سنگ دل که ای ماه روی عطارد جبین به چشم حقارت به رویم مبین خدا گر تو را چهره چون بدر داد مرا چهره چون لیله القدر داد اگر نقطه ای از سیاهی من به روی تو افتد به وجه حسن ازآن خال لطف تو بی حد می شود خریدار حسنت یکی صد شود اگر از سپیدیت بر عکس کار شود نقطه ای بر رویم آشکار خلایق همه پیس خوانند و شوم گریزند از من از این مرز وبوم سیاهی سپیدی همه زان اوست که هر رنگ او می پسندت برایم نکوست مرا زین سیاهی بود افتخار که باشد به همرنگ خال نگار از آن می پسندم به رنگ سیاه که در کربلا چون که زد خیمه شاه شه عشق چون بی یاور و یار شد غلامی مهی را خریدار شد مرا هست از درگهت این امید که در نزد زهرا شوم رو سفید سرو جانم ای شه فدای تو باد سر من همه خاک پای تو باد مگر خون من از تو رنگین تر است مگر جان من از تو شیرین تر است «جون» غلام سیاهى که امیرمؤمنان على علیه السلام او را خریدارى کرد و به ابوذر غفارى بخشیده بود. او در ربذه- تبعیدگاه ابوذر- همراه ابوذر بود و پس از شهادت ابوذر در سال 32 هجرى به مدینه بازگشت و در خدمت امیرمؤمنان على علیه السلام و سپس امام حسن مجتبى علیه السلام و پس از آن در خدمت امام حسین علیه السلام بود. او به همراه امام از مدینه به مکه‏ امام علیه السلام در روز عاشورا به وى فرمود: «أَنْتَ فِی إذْنٍ مِنّی، فَإِنَّما تَبِعْتَنا طَلَباً لِلْعافِیَةِ فَلا تَبْتُلْ بِطَریقِنا؛ تو از جانب ما آزادى! تو در جستجوى عافیت با ما همراه بودى، پس خویش را در راه ما گرفتار مکن». «جون» خود را به پاهاى حضرت انداخت و ملتمسانه عرض کرد: «یَابْنَ رَسُولِ اللَّه! أَنَا فِی الرَّخاءِ أَلْحَسُ قِصاعَکُمْ وَفِی الشِّدَّةِ أخْذُلُکُمْ؟؛ پسر پیامبر! در خوشى‏ها کاسه لیس خانه شما بودم حال در گرفتارى رهایتان کنم؟». آنگاه افزود: «وَاللَّهِ إِنَّ ریحِی لَمُنْتِنٌ وَإنَّ حَسَبی لَلَئیمٌ وَإنَّ لَوْنِی لَأَسْوَدٌ فَتَنَفَّسْ عَلَیَّ بِالْجَنَّةِ لَیَطیبَ ریحِی وَیَشْرُفَ حَسَبِی وَیَبْیَضَّ لَوْنی لا وَاللَّهِ لا أُفارِقُکُمْ حَتّى‏ یَخْتَلِطَ هَذَا الدَّمُّ الْأَسْوَدُ مَعَ دِمائِکُمْ‏؛ بخدا سوگند مى‏دانم بویم ناخوشایند، حَسَبم ناچیز و چهره‏ام سیاه است پس بهشت را بر من ارزانى دار تا بویم خوش و حَسَبم شریف و سیمایم سفید گردد. به خدا سوگند از شما جدا نخواهم شد تا این خون من با خون شما بیامیزد». پس از این گفتار، امام به وى اجازه داد. او شادمان به سوى میدان شتافت سپس جنگید تا به فیض شهادت نایل آمد. امام بر بالین وى حاضر شد و این‏گونه در حقش دعا کرد: «أَللَّهُمَ‏ بَیِّضْ‏ وَجْهَهُ‏، وطَیِّبْ ریحَهُ، وَاحْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرارِ، وَعَرِّفْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ خدایا چهره او را سفید گردان، و بوى او را خوش گردان، و او را با ابرار محشور کن و بین او و محمد و آل محمد (در بهشت) آشنایى برقرار ساز». از امام سجّاد علیه السلام نقل شده است: آنگاه که جمعى براى دفن شهیدان کربلا حاضر شدند، پیکر جون را در حالى یافتند که با گذشت چند روز بوى بسیار خوشى از آن به مشام مى‏رسید.(1) یه غلام هم داشت ابی عبد الله به نام واضح که حافظ قرآن بود به میدان رفت پس از آنکه به زمین افتاد امام علیه السلام بر بالینش حاضر شد و چون مشاهده کرد غلام نسبت به آن حضرت اظهار علاقه مى‏کند، امام گریان شد و در کنارش نشست و صورت بر جبینش نهاد. غلام که ازاین همه محبت به وجد آمده بود، شادمان شد و فریاد زد: «مَنْ مِثْلی وَابْنُ رَسُولِ اللَّهِ واضِعٌ خَدَّهُ عَلى‏ خَدِّی‏؛ کیست همانند من که پسر پیامبر صورتش را بر صورتم