«از عرفه تا قربان» در عرفات نسیم نیایش وزیدن گرفت در گوشِ جانِ عطشناک زمزمه‌ای پنهان، نجواگر رازِ آسمان بود. زمین سنگفرش اشک سالکان و آسمان در آستانه‌ی حضور دری به روشنای یقین می‌گشاید عبور از خویش گذر از غبارِ تردید در طوافِ نور. ایثار خورشید عشق را در تندبادِ اخلاص متجلی می‌سازد و ظلمتِ اماره به تیغِ شناخت واگذار می‌شود. قلب در سکوتِ قربان دور از تکبر بی‌تعلق به حضورِ دوست می‌رسد. در سایه‌ی جهل راهی نمایان نبود تا آن لحظه که عشق رازِ قربان را گشود و جان در سپیدی ایثار در آرامش قربان رستگار شد. التماس دعا🙏🏻