🌷 پول روضه را مسلم بن عقیل داد 🌷
حاجآقا فخر، شاگردی داشت به نام اکرم خانم زرندی؛ بانویی مؤمنه و اهل معرفت. ایشان در خیابان دور شهر قم سکونت داشت. فرزندانش همه تحصیلکرده بودند. کسانی که بر مزارش در باغ بهشت قم حاضر میشوند، گاه چنان حالی پیدا میکنند که میگویند: «انگار پا به حرم امام حسین (علیهالسلام) گذاشتهایم!»
خانهاش پر از نور اهلبیت بود. مجالس روضهاش صفای خاصی داشت و تخصصش، گریه برای سیدالشهدا (علیهالسلام) بود. حاجآقا فخر به منزلشان میرفت، مینشست، چای مینوشید و میرفت و پس از آن، مجلس روضه با همان صفای همیشگی آغاز میشد.
خانم زرندی برای یکی از روضهخوانهای امام حسین (علیهالسلام) نقل کرده است:
«روزی، پس از پایان برنامههای روضه در دهه محرم، رفتم سراغ کیفم تا پولی بردارم و به منبری و روضهخوان صله بدهم. اما با کمال ناباوری دیدم کیفم خالی است! نه پولی در آن بود و نه راهی برای تهیهاش. آن روز پنجشنبه بود و همهجا تعطیل. دلم شکست...
رفتم کنار در نشستم، بغضم ترکید و شروع کردم به بلندبلند گریه کردن...
ناگهان صدای در بلند شد. رفتم و در را باز کردم. مردی بلندقامت، نورانی و با لباسی به سبک قدیم ایستاده بود. با وقار سلام کرد و فرمود:
«من مسلم بن عقیل هستم. شنیدم کمکی از ما خواستهای... آمدهام.»
سپس مبلغی پول به من داد و قوطی چای خوشعطری را در دستم گذاشت و گفت:
«این چای را از مکه آوردهام. در مجلس روضه ات آن را دم کن.»
هر بار که این چای را دم میکردم، عطری از آن برمیخاست که همه خانه را پر میکرد؛ گویی عطر بهشت بود!
پولها را شمردم و دیدم دقیقاً به اندازه همان مبلغی است که میخواستم به روضهخوان، منبری و خادمان مجلس بدهم.
🌹 یا حسین
*محضر بابالحسین، حضرت مسلم (علیهالسلام) صلوات هدیه بفرمایید.*