به نام آنکه یکتای جهان است
به نام آنکه دانای نهان است
به نام آنکه اسرارم بداند
به نام آنکه چون خوانم بخواند
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سرالمستودع فیها
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم
نمیدانم چرا این قدر با من مهربانی تو
نمیدانم کنارت میزبانم یا که مهمانم
السلام ای حضرت سلطان عشق
یاعلی موسی الرضا ای جان عشق
السلام ای بهر عاشق سرنوشت
السلام ای تربتت باغ بهشت
زیر باران، ای معصومه آسمانی،
دروازه های عشق و آرزویم را تنها به روی تو گشاده ام.
تنهای تنها، به روی تو.
وقتی گذشته از همه زندگی، از همه هست و نیست
چنان رها می شوم و از «من»ها خارج که در «صحنِ آراسته به چراغ و آب و آیینه ات» غرق می شوم.
و آهسته از مرز حرفهای مکرر زندگانی ام، حس می کنم؛
«بر آستان جانان، گر سر توان نهادن»
«گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد».
در شب میلاد تو در جمع خانواده، وجود مقدس پدران مادران و میوه های دلمان فرزندان
به یاد و آرزوی لحظه های شیرینِ اجابت شدن به شفاعت شما رسیدن...
دست به دامان سلطان عشق سلطان سریر ارتضا می شویم.
اصلا ما عادت کرده ایم، به کرامت فرزندان موسی ابن جعفر
ما خانوادگی ، نسل به نسلمان را به شما سپرده این.