شعر اهانت به قرآن میان شعله می‌سوزد مگر باران؟ نمی‌سوزد اگرچه جسم هم آتش بگیرد، جان نمی‌سوزد به آتش می‌کشند این روزها قرآنِ ما را... لیک نمی‌دانند فجر و طارق و فرقان نمی‌سوزد نمی‌دانند این اصحاب نار، این شعله بر دوشان که حمد آتش نمی‌گیرد، که الرحمن نمی‌سوزد پس از قتل رُسُل دیگر مگو با من چرا این فتنه گر در آتشِ کفران نمی‌سوزد؟ منم در انتظار ریزش قهر و عتابات خداوندی بدان در مهلت است اما مگو دیگر، نمیسوزد منم در انتظار سرنوشت این تبهکاران بدان که دیر و زود دارد ولی هرگز نمیسوزد بدان سوزاندن قرآن خودش قهر خداوندیست گمان کج بود "خر با خوراک طین نمیسوزد"! مگر قرآن چه دارد؟ سوره سوره، خط به خط، ایمان دل اینان برای این همه ایمان نمی‌سوزد؟ به این کافر مرامان، منکرانِ نور و زیبایی بگو قرآن نمی‌سوزد، کلام حق نمی‌سوزد