استراتژی هزار خنجر علیه ایران، عوامل و راهکارهای آن
🔹 بنظر میرسد تحولات اخیر منطقه خصوصا شرایط افغانستان و اقدامات باکو بیش از هر چیز در راستای استراتژی هزار خنجر باشد که صهیونیستها اخیرا از آن پرده برداشتند. در حقیقت شرایط منطقه به جایی رسیده است که حرکت در سایه و پنهانی دیگر پاسخگوی نیاز آمریکا و اسرائیل نیست و ظاهرا هر چه لازم بوده که در خفا صورت پذیرد به انجام رسیده و یا امکان انجام آن دیگر نیست، پس ضرورتی برای اخفای نیات و اهداف نیز نمیباشد. به همین دلیل است که آمریکاییها چنین آشکار ، طالبان را به قدرت رسانده و مسلح میکنند و دولت باکو و ترکیه نیز بر خلاف سال گذشته که تغییر ژئوپلیتیک در منطقه را انکار میکردند و هدف خود را آزادی قره باغ ميخواندند چنین آشکار از تغییر مرزها سخن میگویند.
در حقیقت آمریکاییها تمام توان نیابتی خود را بخدمت گرفتهاند تا با ضربات متوالی و پیاپی ایران بزرگ را دچار خونریزی نمایند تا به خیال خود بدون دادن هزینه سنگین این قدرت بزرگ را از پای اندازند و این معنای استراتژی هزار خنجر است. وقتی که قدرت حریف زیاد است و اقدام مستقیم علیه وی هزینهای سنگین دارد و به نوعی ناممکن است، پس ناچار باید ضربات کوچکتر و متوالی را آنچنان تداوم بخشید تا حریف ضعیف شده و از پای بیفتد. این سناریو اکنون به شکل میدانی از طریق نایبان منطقه ای در حال اجرا است ولی لازمه آن این است که دستهای ایران برای عکس العمل بسته باشد و این نکته مهمی است که آمریکاییها با برجام بدنبال آن بوده و هستند.
✅به نظر میرسد عملکرد درست در قبال هزار خنجر اجتناب از درگیری همزمان در چند جبهه باشد، در عین اینکه ضربات وارده حتما با عکس العمل متناسب و هوشمند یک به یک پاسخ گیرد تا عوامل منطقهای اطمینان یابند که در برابر هر اقدام هزینه لازم را میپردازند.
اقدام هوشمند لزوما به معنی هیاهو و رجزخوانی نیست (اگرچه در شرایطی این هم ضروری است)، اما نیازمند طراحی و دقت برای کارایی و احتراز از خطر درگیری مستقیم تا حد ممکن است، اگر چه باید نشان دهیم که در صورت لزوم آماده رویارویی نیز هستیم. این نکته کاملا مهم باید برای همه روشن شود که به هرحال ضربات بی پاسخ نمیماند و البته روشن است که در شرایط کنونی اگرچه هر اقدامی برای همه از جمله ما هزینه زا است اما مماشات بیش از حد نیز میتواند به پیشروی طرح هزار خنجر و از دست رفتن توان مقابله و مقاومت منجر گردد.