کنجکاو بودم که اصلا «غزه» یعنی چه؟
غزه از کجا آمده. این دیگر چجور اسمی است؟
مگر قحطی کلمه بوده برای انتخاب اسم شهر؟
از گوگل پرسیدم. او هم مثل من نمیدانست.
شاید اصلا پیش از من برای کسی مهم نبوده. ها؟
بیخیال سوالم نشدم؛ سراغ کتابها رفتم. نهایت آقای یاقوت حموی در معجمالبلدان جوابم را داد:« غزه خانم، نام معشوقهی آقای صور بود که نامش را روی شهر نهادند.»
یاقوت همین یک جمله را گفته و رد شده. من ولی خیالپردازم. تصور میکنم.
غزه دختری بوده با چشمان سیاه غمگین شرقی با پیرهنی تیره تا سر انگشتان پا و موهایی بلند و آشفته، شلال شده بر شانههای ظریفاش، نشسته بر شنهای گرم ساحل، در میان بادهای آرام مدیترانهای و آواز مرغان دریایی. از خانوادهای ضعیف و معمولی بوده با پدری کشاورز در مزرعههای زیتون. غزهبانو در سرتاسر آبادیهای اطراف شهره به زیبایی بوده. همه کدخداها و خانزادهها و قلدران بادیه، طالب وصل این زیباترین دختر شرقی بودهاند. با پیشنهادهای گزاف مزرعههای وسیع به پدرش و تهدیدهای جدی اراذل و نوچههایشان علیه بانو.
غزه ساکت بوده. تو دار و کمحرف و گوشهگیر و فراری از مردم. عاشق صور بود. جوان با ایمان و غیرتمند و پهلوان آبادی؛ ولی مستضعف و فقیر؛ چوپان! خانها گاه و بیگاه چماقدارانشان را سراغ صور هم فرستاده بودند. یل قبیله بود. چندتایی را میزد و از کار میانداخت. چندتاییشان با چماق و شلاق زخم بر تن پهلوان میزدند و باز میگریختند. پهلوان اما اهل مقاومت بود. باج به شغال نمیداد. گفتند اگر قرار است غزه برای ما نشود؛ پس جایی در آبادی ندارید. چشمهای پرنفوذ غزه را فرسخها از ما دور کن. تبعید شوید به بادیهای خالی در ساحل شرقی مدیترانه. رفتند. رفتانده شدند! کلبهای ساختند در ساحل. غزه عاشق ساحل بود. عاشق بادهای گرم. عاشق آواز مرغابیان. برایشان پسرانی شد؛ و دخترانی. به زیبایی مادر و به ایمان و مقاومت پدر. خانهها بیشتر شد. نام آبادی را غزه گذاشتند. کدخدا و نوچههایش دوباره هوای تصاحب غزه به سرشان زد. پسران آبادی هنوز مقاومت میکنند. چشمان شرقی دختران، هنوز روحیهبخش پسران قبیله است. صدای مرغان دریایی هنوز در گوش غزه است. کتاب را میبندم. « غزه خانم، نام معشوقهی آقای صور بود که نامش را روی شهر نهادند.»...
معجمالبلدان، ج۴،ص۲۰۲
#غزه #قدس
سدیدمدیا جهادی از جنس رسانه 📲
@sadidmediaa