هدایت شده از اخوان الصفاء
*سرنوشت یک انتخاب* در انتهای آن شب تصمیمش را گرفت "به تمام این اعوجاجات پایان میدهم" "به ادعای مدعیان دروغین بهائیت با آن آداب و سنن خرافی نه وقعی ندهم نه توجهی" "هرچند مهر مادری و حمایت پدری را از من دریغ کنند" روی می آورم به آیین فطرت دین محمدی صلی الله علیه و آله " *مسلمان می شوم* " لحظه ای تاخیر جایز نیست دوستان برویم منزل حاج آقا علوی تا شهادتین بگوئیم بله آمد چه آمدنی به میمنت مسلمان شدن "سپهرار" حضرت آقا دستور دادند شیرینی آورده‌اند و آئین هدایت را بر او عرضه داشت نامش را *مهدی* گذاشت با این انتخاب سخت از خانواده طرد شد در اولین فرصت به جبهه رفت و از قضا در عملیات والفجر مقدماتی شهد شیرین *شهادت* را نوشید نزدیک عید حضرت آقا سالها برایش مراسم می‌گرفت می دانی چرا چون خانواده اش بومی نبودند، و پس از این واقعه از سبزوار مهاجرت کردند و مهدی را برای *عبرت تاریخ* در این دیار به یادگار گذاشتند نزدیک به چهل سال میگذرد آقا هم رفت و به فاصله چند ده متری مهدی آرمید الان جای هر دوشان خالیست. شهید مهدی (سپهرار) ناصری تاریخ شهادت ۱۳۶۱/۱۲/۲۱ منطقه عملیاتی فکه