صدای کوبیدنِ در میآید..
چه قدر آرام وصبور، چه قدر غریبانه و پرسوز!
آری میانِ این روزهای ملتهب که درها را میسوزانند و میشکنند این دقُّ الباب نشان از مرامی دیگر دارد!
اما چرا دری گشوده نمیشود؟!
چرا جوابی نمیدهند؟
مگر مهمانشان را نمیشناسند؟
مگر او صدیقهی طاهره، تنها یادگارِ رسول اللّه، همان پارهی تنِ خاتمِ پیغمبران نیست؟!!
چگونه ممکن است دری را بکوبد اما به رویش باز نشود؟! چه طور میشود که ندا دهد ولی پاسخی نشنود؟!
چه بر سرِ دنیا و مافیها آمده که گشایندهی دروازهی آفرینش را چنین طرید و شرید، پشتِ این درهای بسته معطّل و بیجواب رها کردهاند؟!!
اما..
چه جای تعجّب است؟!
و یا سوال؟
دلیل میخواهیم؟!
به همین دلایلی که امروز نیز مهدیِ فاطمه پشت درِ دلهای مردمانِ این زمان، معطّل و بیجواب رها شده است!
مگر او تنها یادگارِ عصمت نیست؟ مگر او تنها راهِ هدایت و ولایت نیست؟ پس چگونه است که این چنین طرید و بیهمنشین مانده و کسی با او مجاور و همکلام نمیشود؟
کجایند سلمانها و ابوذرها و امثالِ اُمِّ اَیمن که میانِ این ایّامِ غربت و محنت، مَحرم و همدمِ حجّتِ تنهای خداوند باشند؟!
آی مسلمانها! ای شیعیان! ای فرزندانِ آدم! حیِّ علی المهدی!