« دل می رود ز دستم؛ صاحب دلان خدا را » ماشین نگیر لطفن، من می برم شما را غارتگران فامیل، خوردند مثل یک فیل سالاد و پای سیب و آجیل و باقلوا را « آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است » با همسرت محبت؛ با مادرش مدارا یک آشنا به بنده دیشب تراولی داد « باشد که باز بینیم دیدار آشنا را » ای آن که زیر پایت جز بنز یک هیونداست « روزی تفقدی کن درویش بی نوا را » در کافه ای رفیقم، هی می کشید قلیان گفتم به او: عزیزم!، دودی نکن فضا را درس معلم امروز، هرچی!! بوَد نیارد یکشنبه! هم به مکتب، طفل گریز پا را