🌹زینب سلیمانی با اشاره به ماجرای خطرناکی که در زمان حضور کنار پدر در سوریه پیش آمده بود، گفت: اتفاقی که ناگهانی افتاد، ما را شوکه کرد، آن زمان دو طرف اتوبانی که سمت فرودگاه دمشق بود، دست نیروهای داعش و مسلحین بود، خاطرم هست وقتی انفجار اتفاق افتاد و ما توی ماشین نشستیم، یک لحظه به اطرافم نگاه کردم و احساس کردم خیلی تاریک است، همه چیز سیاه بود، احساس کردم سرعت بالای ماشین‌ها نشان‌دهنده آن است که پدرم در خطر است، به‌خصوص که قبلاً هم شنیده بودم دو طرف اتوبان در اشغال داعش است. وی در ادامه تصریح کرد: در آن لحظه احساس کردم چه‌کار می‌توانم بکنم که از پدرم محافظت کنم و او را بغل کردم، دستم را دورشان انداختم تا اگر تیراندازی از سمت من به ایشان شد، به بابا اصابت نکند. پدرم می‌خندید و ابتدا متوجه نشد که چرا ایشان را بغل کرده‌ام، فکر کرد که من ترسیده‌ام، بعد که به مقصد رسیدیم و متوجه موضوع شد، ناراحت شد که چرا این کار را کردم، می‌گفت: «اگر به شما آسیبی وارد می‌شد، من واقعاً ناراحت می‌شدم».