تر فهمیدم مقام محتشم از من خیلی بالاتر است. شروع کردم به خواندن اشعارم:
*نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت*
*نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت*
*هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید*
*عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید*
*بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد*
*اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد*
تا این اشعار را خواندم ملکی آمد و گفت مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها حالش دگرگون شده.
مقبل گوید : از منبر فرود آمدم و پیامبر (ص) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمود .
ناگهان امام حسین علیه السلام را در همان حالت رویا دیدم که از آن حلقوم بریده صدا زد :
ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد .
مقبل گوید در این حال از خواب بیدار شدم .
فردای آن روز قافلهای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود برد.
🖤🖤🖤😭😭😭🌴🌴🌴