نحوه اسارت بردن آل الله در لهوف آمده است: آن گاه زنان را از خیمه بیرون آوردند و آن را آتش زدند. آنان با سر و پای برهنه بیرون آمدند و به اسارت رفتند. (در آن هنگام) گفتند: شما را به خدا سوگند، ما را از قتلگاه حسین (ع) عبور دهید. چون چشم زنان به پیکر شهیدان افتاد، ناله و شیون سردادند و بر گونه‌ها سیلی نواختند.   راوی گوید: ‌به خدا سوگند زینب، دختر علی را فراموش نمی‌کنم که شیون‌کنان و اندوه‌زده و شکسته دل می‌گفت: یا محمد! درود خدا بر تو باد! این حسین است که عریان و خون آلوده و چهره‌خاک‌آلوده بر زمین افتاده است. وای بر من، دخترانت را به اسارت می‌برند. من به محمد مصطفی، علی‌مرتضی، فاطمه زهرا و حمزه سیدالشهدا شکایت می‌برم. یا محمد، دریغا که بر پیکر عریان حسین باد می‌وزد و فرزندان ستم‌پیشه، او را کشته‌اند. یا اباعبدالله شهادت تو مرا اندوهناک کرد. امروز جدم رسول خدا (ص) کشته شد. ای یاوران پیامبر! اینان فرزندان مصطفی هستند که همچون اسیران رانده می‌شوند.   نیز افزوده‌اند که زینب می گفت: یا رسول الله این حسین است که او را سر از قفا بریده‌اند و عمامه و ردایش به غارت رفته است. پدرم فدای آن کس که دوشنبه سپاهش را غارت کردند. پدرم فدای آن کس که طناب و خیمه‌هایش را گسستند. پدرم فدای آن غایب و گمشده‌ای که امید بازگشتنش نیست و زخم‌هایش درمان‌ناپذیر. پدرم فدای آن کسی که با اندوه جان سپرد. پدرم فدای آن کس که تشنه لب شهید شد. پدرم فدای کسی که از محاسنش خون چکید. پدرم فدای کسی که دخترزاده‌ رسول هدایت بود. پدرم فدای محمد مصطفی باد. پدرم فدای کسی که خورشید برایش بازگشت تا نماز بگزارد. راوی گوید: با بیان این جملات به خدا سوگند دوست و دشمن بر حال او گریستند.