یه شب هیات بودیم روحانی هیات از بچه های جنگ بود اولش که رفت بالای منبر به من و یکی دیگه گفت جون مادرتون اذیت نکنید☻👹😈
وسط سخنرانی یه مثل زد گفت دکتر میخواد دارو بنویسه وضعیت بیمار و چک میکنه طبق اون دارومیده شاید بیمار متوجه نشه چرا این دارو رو داده!😳😳
بعد گفت کسی براش پیش اومده بره دکتر دارو با شرایطش نخونه؟😒
من فوری دستم و بردم بالا همه ترکیدن از خنده !!!😜😜
حاج آقا گفت واقعیه؟ 🧐
گفتم اره به جان خودت😉
گفت بگو😏
.
گفتم بهار رفته بودم شهرمون فصل چاقاله بادوم بود رفتم بالای درخت چاقاله بکنم شاخه شکست افتادم دستم شکست.
رفتم دکتر دستم و گچ گرفت دارو هم نوشت .
رفتم داروخانه دارو را گرفتم دیدم شربت ضدانگل داده!!!
رفتم پیش دکتر گفتم آقای دکتر من دستم شکسته تو داروی انگل دادی؟
دکتر گفت بله : یه نگاه به خودت بکن !!!! با این سن و سال و هیکل قلمبه اگر کرم نداشتی بالای درخت نمی رفتی 😄😄😄😄😄
کلا مجلس ترکید حاجی صلوات فرستاد و زود سفره شام و انداختن
😁😁😁😁😁😁😁