#با_کاروان_اسرا
⑩ دعوات
🔻مأموران چون به نزدیک «دعوات» رسیدند، نامهای به والی آنجا نوشته که: ما سر حسین را با خود آوردهایم.
او چون بر مضمون نامه آگاه شد، دستور داد تا در بوقها و کرناها بدمند و خود نیز برای استقبال از شهر بیرون آمد، سپس سر مقدس امام را بر نیزه زده و از دروازهای که آن را اربعین مینامیدند وارد نموده و در یکی از میدانهای شهر آن سر مطهر را از ظهر تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، در این شهر نیز گروهی گریان بودند و جماعتی شادی میکردند و میگفتند: این سر خارجی است که بر یزید خروج کرده است!
↫ پس شب در آنجا ماندند، و صبح به طرف «حلب» حرکت کردند. علی بن الحسین ؏ در آن هنگام گریست و این شعر را خواند:
«ای کاش میدانستم که شخص خردمندی هست که در ظلمتها بیتوته کند و از سختیهای زمان زمزمه نماید؛ من فرزند امام هستم، چه شده است که حق من ضایع شود بین این گروه کفار»¹
⑪ حلب
🔻در سمت غربی «حلب» کوهی است که آن را «جبل جوشن» مینامند و از آن مس استخراج کرده و به سایر شهرها میفرستادند، و گویند از آن هنگام که خاندان و اهل بیت حسین بن علی ؏ را بدانجا عبور افتاد، آن معدن از بین رفت، زیرا یکی از همسران امام حسین ؏ در دامنه ان کوه، فرزند خود را سقط کرد.
↫ نوشتهاند که: او از اهالی آن معدن آب و نان خواست ولی آنان مضایقه کرده و دشنام دادند! او آنان را نفرین کرد و پس از آن دیگر کسی از آن کوه سود نبرد. و در قسمت جنوب آن کوه، موضعی است که آن را «مشهد السقط» و «مسجد الدکَه» مینامند، و نام آن فرزند سقط شده، محسن بن حسین ؏ است.²
📚 منابع:
۱. الدمعة الساکبة ۵/۶۵
۲. قمقام زخار ۲/۵۴۹