🌸نماز شب با طعم طالبی
شوخی ظریفی متداول بود كه بچه ها، وقتی به هم می رسیدند، عنوان می كردند كه بابا این نماز شب هم عجب عطشی میاره...و اونوقت شنونده هم طبعا جملاتی شبیه به این را تكرار می كرد: پیف پپف ،بوی ریا بلند شد... و متعاقب آن خنده و...
شبی، با حمید شریفی، تصمیم گرفتیم واقعا نماز شب بخونیم
نیمه ی شب ، یكدیگر را بیدار كرده ،به داخل سالن اجتماعات یا همان حسینیه ، وارد شدیم ... ، ابتدای درب ورودی حسینیه، چادری برزنتی نصب شده بود كه حكم كفشكن را داشت . یخدانی كه معمولا برای نگهداری یخ از آن استفاده می شد هم در همان چادر قرار داشت...
وقتی وارد شدیم ، رایحه ی مسحور كننده ی میوه ای به نام طالبی ، نظرمان را به سمت یخدان معطوف كرد. به حمید گفتم : عجب بویی میده لامصب ... درب یخدان را باز كردیم و متوجه وجود تعداد زیادی طالبی سرد شده ، شدیم... وقتی به خود آمدیم كه تعداد زیادی از طالبی ها، با دست پاره شده بودند و به شیوه ای كاملا مرگبار، خورده شده بودند.حمید گفت:بریم
گفتم : نماز شب؟ گفت: من با این دل پر توان خم و راست شدن اونم یازده ركعت رو ندارم...یادمان رفت آثار جرم را محو كنیم.
برگشتیم ، و ادامه ی خواب را اجرا كردیم.
صبح ، همه دنبال عوامل نفوذی ای بودند كه به یخدان طالبی پاتك زده... من و حمید، از درب وارد شدیم ، خندیدیم و من گفتم : بابا این نماز شبم اونجور كه شماها می گین ، عطش نمیاره ... الان خود ما دیشب برای نماز شب پاشدیم، اصلنم عطش نداریم...
گفتیم و انگار بلا گفتیم . همه به سمت ما هجوم آوردند و بعد از یك دادگاه فرمایشی (به طنز) ما دونفر محكوم به نخوردن طالبی و حضور در هنگام صرف سایر رفقا در مجلس طالبی خوردن شدیم.
وقتی هواگرم شده بود و خورشید وسط آسمون ، خود نمایی می كرد، طالبی های سرد، تقسیم شد و ما دونفر، فقط شاهد خوردن دیگران بودیم و تقریبا همه با ولع می خوردند و از اینكه خیلی می چسبه ، تعریف می كردند...(به قول ما مشهدی ها جیزك می دادن)
#طنز_جبهه