او را "جادوگر" خطاب کردند. روزنامه های فرانسه نوشتند که "این جادوگره، جادوگری است که مردم را جذب می کنه بخودش؛ افراد را خواستند پراکنده کنند، او را به زندان بردند . به یاد شِعب ابیطالب افتادم که در اونجا اصحاب و خدیجه کبری چه توان و زحماتی را متحمل شدند؟ همین مسیر رو ایشون طی کرد. 💐🍃 در زمان جنگ - یعنی همان وقتی که عراق میراژ ها و تجهیزات جنگی خود را از فرانسه دریافت میکرد، خانم لائیب، شهروند ثروتمند فرانسوی برای رزمندگان ایرانی مجروح در جبهه، دارو می فرستاد. 💐🍃 دکتر محمد سلیمانی که در دوران دانشجویی در فرانسه با خانم لائیب آشنا شده؛ با اشاره به ویژگی‌های اخلاقی او می‌گوید : "در زمینه تامین دارو برای جبهه های جنگ خیلی کمک کرد. کمک ها جمع آوری، و ارسال می شد به ایران. اون موقع منافقین در متروهای مختلف پاریس تقسیم می شدند، امضا علیه نظام انقلاب اسلامی جمع می‌کردند و تبلیغات سوء و مخدری علیه انقلاب اسلامی و حضرت امام انجام می‌دادند! با این فعالیت های این بانو ، آنها خنثی می شدند. چون قوی بودند؛ هم مسلط به زبان، هم مسلط به مبانی اسلامی و انقلابی. بحث می‌کردند و واقعا اینها رو (منافقین رو) گذاشته بود در کنجی، دیگه نمی تونستند آنجور که باید فعالیت بکنند". 💐🍃 به همین دلیل بود که خانم لائیب که ثروت خانوادگی اش شامل چند هتل، کارخانه و خودروهای متعدد بود، همان اوایل انقلاب اسلامی به دادگاهی در پاریس فرا خوانده و به پنج سال زندان محکوم شد۰ 💐🍃 منیره دختر لائیب : [پرونده ی قرمزی روی میز قاضی بود که در آن مادرم بخاطر کمک به دانشجویان ایرانی و برگزاری راهپیمایی متهم شده ، مادرم مستقیم به زندان رفت بدون اینکه حتی فرصت پیدا کنه وکیل بگیره و از خودش دفاع کنه!! مادرم هربار از من کارتن هایی پر از کتاب دعا، قرآن و زندگی اهلبیت را می گرفت تا در زندان توزیع کنه. هر شب در زندان اذان می گفت و کسایی که مسلمان شده بودند، پشت سرش نماز می خوندند. صدها نفر در زندان تحت تاثیر او قرار گرفتند و همین شد که بعد از گذشت ۶ ماه از محکومیت ۵ ساله ی مادرم، مسئولان قضایی فرانسه که از نفوذ مادرم بین زندانی ها احساس خطر میکردند، او را به ناچار آزاد کردند. مادرم بلافاصله بعد از آزادی زندان پاریس گفت : "می خواهم به ديدار امام خمینی بروم"]! 💐🍃 خدیجه ی انقلاب اسلامی نخستین بار بود که به ایران می آمد. جالبه ایشون وقتی که از هواپیما در فرودگاه مهرآباد می شینه و از پله ها که میان پایین، پاشون به خاک جمهوری اسلامی ایران میرسه، سجده می کنه! و خدا را شکر میکنند ایشون از اون بالا که نشسته بود و امام رو نگاه میکرد، امام داشت صحبت میکرد (به فارسی صحبت میکرد) ایشون متوجه نمی شد که مثلا؛ کسی هم نبود که ترجمه بکنه، اشک می ریخت! وقتی برگشت دوباره به فرانسه، این فعالیت هاش چند برابر شد! 💐🍃 بانو لائیب کسی است که ثروت خود را در راه اسلام و مکتب اهلبیت انفاق کرد و بسیاری از افراد به سبب اخلاق پسندیده ی او به مذهب "شیعه" گرایش پیدا کردند. 💐🍃 "عبدالله ، پسرخوانده ی مادام لائیب : من اسم عمیدنژاد لوپن و ملیتم فرانسویه. اصلیت من از جزیره ی "گوتلو" یکی ازمستعمرات فرانسه است. دومین باریه که به ایران و شهرقدس قم سفر می کنم. اولین بار در مراسم خاکسپاری بانو لائیب به ایران آمدم. قم برای من یادآور شهرفاطمه ی معصومه است و شهرامام خمینی! شهری که امام خمینی انقلاب را از همین جا شروع کرد. 💐🍃 ژان پیر لوبره پسرخوانده بانو لائیب که مدت ۳۰ سال با این بانوی بزرگوار زیسته است، از روحیات او می‌گوید؛ درحالی بغضی در گلو داره و اشک در چشمانش حلقه زده است : ۲۰ ساله بودم که با خانم لائیب آشنا شدم و بعضی دوستان من می گفتند بانوی مهربانی هست که دوست داریم با او آشنا بشیم. هیچ ذهنیتی نسبت به ایشان نداشتم. وقتی با او برخورد کردم ، بانویی را دیدم که چهره ای بسیار نورانی و خندان داشت. در اولین برخورد جذب اخلاق و رفتار او شدم. بانو لائیب گفت تو مثل پسرم من هستی و من دوست دارم اسم تو "عبدالله" باشه! و من بشدت تحت تاثیر این کلام ایشون قرار گرفتم. قبل از آشنایی با خانم لائیب، من یه مسیحی بودم (البته نه یه مسیحی بسیار عامد؛ من مسیحی بودم، چون خانواده ام مسیحی بودند). مادام لائیب زنی است سرشار از ایمان و تعهد بود. هر وقت ایشون را می دیدم، بی اختیار تحت تاثیر ایشون قرار می گرفتم. نمی تونم برای شما توضیح بدم چه احساسی دارم؛ و این یه ارتباط معنوی و قلبی مبتنی بر تقوا و ایمانه، تحت تاثیر کلام ایشون بودم که جذب اخلاق این بانوی محترم شدم. توضیحاتی که در باره ی اسلام به من داد، احساس کردم گمشده ی خودم را