پیدا کردم. خانم لائیب روش خاصی داشت وقتی از اسلام برای دیگران می گفت، ابتدا از خدا می گفت و سعی می‌کرد از مبدا هستی که "فطری" است و در قلب همه وجود داره، سخن بگه و یادآوری کنه. وقتی در باره ی خدا صحبت میکرد، طرف مقابل آماده می شد برای پذیرش حقیقت. بعد از اینکه احساس می‌کرد کسی پذیرای حقیقت شده،آنوقت از دین خدا سخن می گفت. از اسلام، متکامل ترین دین خداست، می گفت. و اون افرادی که قلبشون پذیرای حقیقت شده بود؛ به اسلام می گرویدند. ارتباط من با خانم لائیب، ارتباط معنوی خاصی بود. چون خانم لائیب منو با اسلام آشنا کرد، به من زندگی بخشید. بنابراین خانم لائیب برای مثل مادر نبود برام، بلکه در واقع مادر من بود. چون به من حیات دو باره بخشید و زندگی مرا عوض کرده و به مسیری هدایت کرد که سراسر "نور" بود. ایشون بسیار بخشنده بود و به دیگران هم کمک می‌کرد. روزهایی می شد که به اتفاق به محله های مختلف پاریس میرفتیم و ایشون مخفیانه به فقرا کمک می‌کرد و هیچکدام از ما، حتی خانواده مادام لائیب نمی دونستن که ایون به چه کسانی کمک می کنه! من از بانو لائیب یاد گرفتم سخاوتمند باشم، یاد گرفتم محرومان را حمایت کنم، خصوصا حامی یتیمان باشم و نسبت به آنها احساس مسئولیت کنم. مادام لائیب زن به تمام معنا مومن بود. حتی قبل از اینکه "شیعه" بشه، مسلمان مومنی بود. ولی همیشه احساس می‌کرد "گمشده ای" داره و بخشی از اسلامی که داره، ناقصه! همیشه بدنبال گمشده ی خودش بود تا اینکه با امام خمینی ملاقات کرد. وقتی با امام ملاقات کرد، احساس کرد حقیقت تازه ای در وجود او شکوفا شد. بعد از اون در فرانسه با دانشجويان مسلمان ایرانی آشنا شد و این ارتباط عمیق تر شد و احساس کرد "گمشده ی خودش" رو پیدا کرد. 💐🍃 آرزوی بانویی که ثروتش را برای انقلاب اسلامی خرج کرد، دفن شدن در ایران بود. خواسته ای که همیشه تکرار می‌کرد و خدا آنرا اجابت کرد. 💐🍃 منیره، دختر بانو لائیب : مادرم بعد از طی یک مسیر طولانی از مجاهدت و ایثار، دعوت حق را لبیک گفتند. ایشون در بستر بیماری به من گفتند "دخترم، منو به ایران ببر، می خواستم ام در سرزمینی که امام خمینی آنجا بوده، دفن بشم". 💐🍃 در آخرین لحظات، روزهای آخر عمرش من به ملاقات ایشان رفتم و ایشان دیگه حرف نمی تونست بزنه، وقتی شنیدم که ایشون تقاضا کرده که در ایران دفن بشه، در واقع پس از آن بود که ما تصمیم گرفتیم این خواسته ی ایشون را محقق بکنیم و تلاش کردیم که اتفاق بیفته و در هر صورت این اتفاق افتاد و ما خوشحال هستیم که ایشون به یکی از خواسته هاش رسید و ما تونستیم واسطه این امر بشیم. 💐🍃همسر خانم لائیب : در روزهای آخر همیشه کنار او بودم . حتی زمانی که در خونه ی دخترش بود. هر روز او را ملاقات میکردم و در لحظه های آخر که در بیمارستان بستری بود، او را رها نکردم. (گریه همسر) او در روز های آخر عمرش اطرافیان و خانواده را برای پذیرش این موضوع آماده می‌کرد. از مرگ و معاد می گفت و از اونا می خواست مرگ را بعنوان یه حقیقت روحی برای رسیدن به وصال معبود بپذیرد. خانم لائیب درسته که یه شهروند فرانسوی بودن، ولی ایران را وطن خودش میدونست و بعلت علاقه ی وافری که به امام خمینی داشت، همیشه می گفت من دوست دارم در سرزمینی که امام خمینی هست، دفن بشم و وصیت کرد بعد از مرگ، پیکر ایشون رو به ایران بیارن! 💐🌾 بانو لائیب چهاردهم دسامبر سال ۲۰۱۵ م. در ۷۹ سالگی در پاریس درگذشت. از پر کشیدن روح بانو لائیب در پاریس، تا انتقال جسمش به قم، چند روز بیشتر طول نکشید. پیکر بانو "مهرزیه لائیب" مشهور به "خدیجه" ی انقلاب اسلامی در سالروز ولادت پیامبر خدا و امام صادق (علیهم الصلوة و السلام) در آرامستان بقیع قم آرام گرفت. 💐🌾 عبدالله پسر خونده ی خانم لائیب : من به بانو لائیب خواهم گفت؛ تو بودی که راه حقیقت رو به من نشان دادی، تو بودی که اسلام را به من نشون دادی و معرفی کردی ، تو بودی که مذهب اهلبیت و سیره ی امام خمینی را به من معرفی کردی و مسیر زندگی مرا تغییر دادی. تو مادر من بودی و من به تو قول خواهم داد این مسیر رو ادامه بدم تا روزی که ترا در کنار رسول الله (ص) ملاقات کنم. 🌹روحش شاد و راهش پر رهرو باد🌹 🌷 هر که شد محرم دل در حرم یار بماند با آنکه دار نداره سر دار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر یادگاری که دراین گنبد دوار بماند🌷