🍃❤️قصه های واقعی❤️🍃 🍃💝بسیاااار زیباست 💝🍃 🍃💙قسمتِ چهارم: 🍃💝 از همان جلسه خواستگاری و بعد از آن همسرم خیلی از معجزه‌های این شهید برایم تعریف کرد. 🍃❤️می‌گفت مادر شهید برایمان خاطره‌ای از فرزند شهیدش روایت کرد. 🍃💜مادر شهید علمدار گفته بود: من از سید مجتبی گله کردم که روز مادر است تو هم به من یک تبریکی بگو یک علامتی، چیزی که من هم دلخوش باشم به این روز. 🍃❤️سید مجتبی در خواب به مادرش گفته بود مادر جان! من همیشه در کنارت هستم و بعد دست مادر را بوسیده و یک انگشتری به دست مادرگذاشته بود. 💜وقتی مادر از خواب بیدار شده بود انگشتر اهدایی شهید علمدار به مناسبت روز مادر در دستش بود. 🍃💜 مادر شهید انگشتری را به همسرم نشان داده بود . 🍃❤️و از همان جا هم ایشان از شهید علمدار همسری خوب می‌خواهند و کمی بعد هم به خواستگاری من می‌آیند. ادامه دارد... 🍃❤️🇮🇷❤️🍃