11.54M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
دوستان کلیپ رابادقت ببینید. اصل ماجرا اینه که شهیدمهدی زین الدین برآب شناسایی وارد وارد منطقه دشمن می شود، موقیت را مناسب می‌داند می‌رود نجف وکربلا زیارتی می کند ودر برگشت وارد قرارگاه عراقی ها می شود وبه سنگر فرماندهی، می بیند خلوت است ،چای آماده می‌ریزد و وقتی دارد چای می خورد فرمانده عراقیا خسته وعصبانی میادداخل سنگر وبه عربی میگه : یک چای بده بخورم ، زین الدین چای می‌ریزد ومی برد ،فرمانده میگه سرباز جدیدی ؟ میگه: نعم سیدی! افسره یک کشیده به زین الدین می زند ویک جمله ای می گوید! زین الدین شناسایی می کند وبرای گردد ، شب عملیات وارد قرارگاه که می شوند مستقیم می رود وفرمانده را اسیر می کند ومی بندند ومیگه فردا که روشن شد بیاریدش جلوی من ، و... بقیه ماجرا که می بینید....