مدتی به شدت پرپر می زدم تا استادی نصیبم شود؛ تا اینکه در عالم رؤیا در حرم امام رضا (علیه السلام) نسخه ای به من دادند و گفتند این دوای درد توست. از یکی پرسیدم،گفت: باید تهران،نزد فلان مرد خدا بروی.دوای درد تو سر سفره ی آن مرد خداست. ✅ اگر بخواهید،اگر تشنه بشوید،اگر مظطرّ بشوید،اگر استغاثه کنید،به شما آدرس دقیق را می دهند و ایصال الی المطلوب دارید. دست شما را در دست استاد می گذارند.اصلاً گفتند: گر می روی بی حاصلی گر می برندت واصلی 🔸طلبه ای خواب قشنگی دیده بود. می دانید دیگر خواب یکی از هفتاد جزء نبوت است. می گفت: خواب دیدم پشت یک ماشین پیکان نشسته بودم که پشت فرمان آن «آیت الله جوادی آملی» بود و کنارش هم «آیت الله بهجت» نشسته بود. منم صندلی عقب نشسته بودم و من را داشتند می بردند. یکی پرسید کجا می بردند؟ گفت: این چه سوالی ست که می پرسی؟ رشته ای بر گردنم افکنده دوست می کشد هرجا که خاطرخواه اوست تو فقط، در این ماشین، در این براقی که اساتید می برند، بنشین.اصلاً تو در این فضا، تشنه بشو، در باز است! دستگیری به تمام معنا دارد اتفاق می افتد. ✨ شما می بینید که «علامه حسن زاده آملی» در گوشه ای غریب بودند. شاگردان و اساتیدی هم که الان هستند غالباً در قم مشغول بودند. من که کثیر السفر هستم وقتی به شهرهای دورافتاده می روم و اسم «علامه حسن زاده» را می آورم و یک «الهی نامه» می خوانم، می بینم جوانان بعد از جلسه می گویند: حاج آقا ما داریم سیر معرفت نفس می رویم. ما به واسطه ی فلان استاد وصلیم و... تازه می فهمم که حضرت علامه به اسم «هوالباطن» در عالم، چه دستگیری هایی دارد می کند و ما بی خبریم. ✅ ما فکر می کنیم الان استاد حتما باید سر کلاس بیاید و من در محضرش حاضر باشم و... این هم در جای خودش؛ این هم به عنوان مقدمات لازم است اما معطل عالم مُلک نباشید. اساتید ملکوتی را در ملکوتِ عالم جستجو کنید. در ملکوت وجودی تان آنها را بخواهید و بخواهید که بیایند و از شما دستگیری بکنند. آقای «مهندس تناوش» داماد «آیت الله انصاری همدانی»، مهندس نساجی بود و در خارج از کشور هم تحصیل کرده بود.خودش می گوید: اصلاً نگاه خوبی به روحانیت نداشتم. بعد از انقلاب به ایران آمدم و با بزرگی از اهل فامیل آشنا شدم که انسان اهل دلی بود. فهمیدم در «سیر و سلوک الی الله» و در «مباحث عرفانی» خبرهایی ست. ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی یک اربعین می گیرد(اربعین کلیمی). این «اربعین کلیمی» سکّوی پرتاب است.آن را کمتر از ماه مبارک رمضان نبینید. «مهندس تناوش» می گوید: حرم «حضرت عبدالعظیم حسنی» چله نشینی کردم و چهل روز زیارت و توسل. و از آقا خواستم که استادی را که در سیر و سلوک دستگیر من باشد نصیب من کند. استاد این ارزش را دارد که ما چهل روز خلوت کنیم و چله نشینی کنیم. ایشان می فرماید بعد از چهل روز از ضریح آقا عبدالعظیم حسنی صدایی به گوش جانم رسید که پیش فلان روحانی برو و از او بخواه وقتی به همدان می رود تو را نزد آن استادی که در همدان است ببرد.از آقا خواستم در عالم مشاهده و مکاشفه تصویر آن استاد را به من نشان بدهد تا «لیطمئنّ قلبی» دلم آرام بگیرد. تصویر را هم به او نشان دادند. ایشان می فرماید نزد فلان روحانی رفتم و به او گفتم شما پیش فلان استاد می روید؟ گفت: تو از کجا می دانی؟ کسی خبر ندارد. فهمید که ما دعوت شده ایم. دست ما را گرفت و برد. اینکه می گوییم استاد پیدا کردنی نیست، همسر پیدا کردنی نیست، بلکه پیدا شدنی ست اینجا جلوه می کند. ایشان راهی همدان می شود از آن طرف دختر «آیت الله انصاری همدانی» شب در عالم رؤیا حضرت زهرا(سلام الله علیها) را زیارت می کند. بی بی می فرماید: دخترم! فرزندم به منزل شما می آید. اگر از شما خاستگاری کرد شما قبول کن خوشبخت می شوید. دختر بیدار می شود و خوابش را برای پدر تعریف می کند و پدر می فرماید: کسی دارد می آید که نظرکرده ی بی بی ست. اگر آمد شما اجابتش کنید. آقای «مهندس تناوش» از راه می رسد هم استاد پیدا می کند و هم همسر. تشنه اگر بشویم همه چی به ما می دهند. 🔸از احوالات «استاد کریم محمود حقیقی»، شاگرد «آیت الله نجابت» و طریقه ی طلبه شدن و شاگردی کردن ایشان هم اگر جویا شوید حالات خوشی دارد که اگر فرصت شد حتما آن را هم مطرح می کنم.