سلمان میگه در خانۀ علی باز شد ، دیدم یه بدنی رو غریبانه بیرون آوردن ... حسنین جلو جنازه ، مظلومِ عالم سر برهنه پا برهنه دنبالِ جنازه ... یه وقت شنیدن یه کسی صدا می زنه مادر ...مادر ... اُماه ...