🔻استادِ فکر؛ بازخوانیِ نخستین مواجهۀ مصباح -۲
برنامۀ فرهنگى برای بیثباتسازیِ فکری
🖊 مهدی جمشیدی
۱. علامه مصباح در جلسۀ دوّم از سلسله سخنرانیهای «نظریۀ سیاسیِ اسلام» در پیش از خطبههای نماز جمعۀ تهران در تاریخ ۱ اسفند ۱۳۷۶ گفت با توجّه به این كه جبهۀ دشمن در هیچ صحنهاى موفّق نشده است، تنها به یك چیز امید بسته و آن یك اجرای یک «برنامۀ درازمدّت فرهنگى» است. در این راستا، جبهۀ دشمن سعى مىكند كه بهتدریج و از راههاى گوناگون، در داخل كشور «نفوذ» كند(محمّدتقی مصباحیزدی، نظریۀ سیاسیِ اسلام، ج۱، ص۳۳-۳۲). در اینجا، سخن از یک «چرخشِ راهبردی» به میان آمده و آن، عبارت از این است که جبهۀ دشمن، از «غیرفرهنگ» به سوی «فرهنگ»، چرخش کرده است و این بار در پی آن است که از طریق «سازوکارهای فرهنگی»، انقلاب را ساقط کند. پس جبهۀ دشمن، از تقابل و معارضه، منصرف نشده است، بلکه به دلیل ناکامی در طرحهای براندازانۀ قبلیِ خویش، به «منطق دیگر»ی رو آورده است. در این طرح جدید، اتّفاق اصلی در «درون جامعۀ ایران» روی میدهد و عوامل بیرونی، در حدّ «محرّک» و «مولّد» هستند. ازاینجهت است که به «نفوذ»، اشاره شده است؛ این یعنی مواجهۀ مستقیم، جای خود را به مواجهۀ غیرمستقیم داده است.
۲. ایشان بر این باور بود که جبهۀ دشمن، چون دید که نسل انقلاب، رو به میانسالى و پیرى نهاده است و آینده از آنِ «جوانان» است كه از فداكارىهاى مردمِ مبارز در دورۀ پیش از انقلاب و بعد از انقلاب، اطلاع درستى ندارند، تصوّر میکند كه مىشود در این قشر كه «اكثریّت جامعه» را تشكیل مىدهد و «آینده» نیز از آنِ این قشر خواهد بود، «نفوذ» كند و در طى چند دهه، زمینه را براى حكومتى كه دستنشانده و حافظ منافع خودش باشد، فراهم كند(همان، ص۳۳). پس «نقطۀ تمرکزِ» دشمن، نسل جوان است و جبهۀ دشمن میخواهد برنامۀ نفوذ را بر روی این طبقه از جامعه، به اجرا بگذارد. اگر برنامۀ نفوذ دربارۀ این طبقۀ اجتماعی، کامیاب شود، براندازیِ انقلاب نیز تحقّق خواهد یافت؛ چراکه این طبقه، هم «بخش عمدۀ جامعه» را تشکیل میدهند و هم با از میان رفتن نسلهای گذشته، «آینده» نیز در اختیار هماینان خواهد بود. دراینصورت، میتوان با یک طرح بلندمدّت که معطوف به نفوذ در این طبقه باشد، انقلاب را دچار «فروپاشی از درون» کرد.
۳. علامه مصباح تأکید داشت که جبهۀ دشمن، مطالعاتى را دربارۀ شناسایى «عامل اصلىِ حمایت مردم از حكومت اسلامى» و اینكه حاضر شدند همۀ سختىها و گرفتارىها را تحمّل كنند و دست از حمایت این حكومت بر ندارند، صورت داد و به این نتیجه رسید كه حمایت مردم، ریشه در «اعتقادِ اسلامیِ» آنها دارد. با توجّه به اینكه مردم ایران، تابع مكتب اهل بیت -علیهمالسلام- هستند و معتقدند كه باید براى تحقّق آرمانهاى اسلامى از جان و مالشان بگذرند، دشمن مىكوشد كه این اعتقاد را «سست» كند. مردم و جوانان معتقدند كه باید «دین» در جامعه، حاكم باشد و سررشتۀ حكومت هم در دست دینشناسان و دینمداران باشد كه در رأس آنان، «ولىّفقیه» قرار دارد. روشن است تا وقتیکه این اعتقاد در عمق دلِ جوانها حضور دارد، امكانى براى «براندازیِ حكومت اسلامى» وجود نخواهد داشت(همان، ص۳۳). ازاینرو، طرحِ فرهنگیِ بلندمدّت، باید معطوف به ایجاد «تزلزلِ فکری» و «سستیِ اعتقادی» در نسل جوان باشد تا «پشتوانۀ فکری و هویّتیِ انقلاب» از دست برود. دراینصورت، «دفاع مؤمنانۀ» نسل جوان از انقلاب، بیمعنا خواهد شد. چسبندگیِ مردم به انقلاب، برآمده از تعلّقاتِ دینیِ آنهاست و چنانچه این تعلّقات، بیثبات شوند، «بدنۀ اجتماعیِ انقلاب» نیز فرو خواهد پاشید.
۴. ایشان گفته بود که جبهۀ دشمن مىكوشد «یک مركز»، برای نشر افكار خود فراهم كند و از آنجا، امواج تبلیغاتى را به «همۀ قشرهاى جامعه» برساند و بهتدریج، «زمینه» را براى خواستههاى خودش فراهم كند(همان، ص۳۳). دشمن دریافت که نشر افكاری که بنیانهای اعتقاداتِ دینی را سست میکند، به وسیلۀ «روشنفكران» ممكن است. ازاینرو، سعى كرد كه مركزیّتى در مراكز فرهنگى و دانشگاهى به وجود آورد و كسانى را عَلَم كند و بفریبد كه چنین افكارى را در جامعه پخش كنند(همان، ص۳۴). برنامۀ نفوذ در صورتی تحقّق مییابد که دشمن، یک «حلقۀ درونی» و «جریان بومی» داشته باشد که این حلقه، خواستههای او را عملیاتی کند؛ بیآنکه ردپایی از او بر جا بماند. ازآنجاکه برنامۀ فرهنگیِ یادشده، ناظر بر ساختشکنیِ فکری و بیثباتسازیِ معرفتی بود، «جریان روشنفکریِ سکولار»، بهترین گزینه برای ایفای نقش بود.