خاطـــرات طنــ😄ـــز جبهه😂 👇👇 در آبادان بودم و قرار بود فرمانده سپاه از تیپ بازدید کند. ✨🏃🏃✨ باید گردان را برای رژه آماده می کردند. یکی از این روزها نوبت به ما رسید. 💧💧💧 به صف شدیم. طبل و شیپور نواخته شد. هوا گرم🌕 ، بچه ها خسته و بی حال، طبیعی بود که پاها خیلی بالا نیاید.😭😭😭 معاون فرمانده گروهان در جایگاه ایستاده بود و از ما سان می دید. 😳😳 وقتی به جایگاه رسیدیم و به اصطلاح نظر به راست کردیم ، ایشان اگر از رژه راضی می بودند باید می گفتند : « گروهان ، خیلی خوب »🌹 اما چون رژه ی ما تعریفی نداشت ، با همین آهنگ ، به جای خیلی خوب ، گفت : « گروهان ، حیف نان ! »😳😳 بسیجی صفر کیلومتری که در صف جلو پا به زمین می کوبید ، بدون معطلی و به صورت غیر قابل انتظاری در جواب او با صدای بلند گفت : « استوار ، بی خیال ! »😂😂 تمام فرماندهان در جایگاه زدند زیر خنده و بقیه ی تمرین لغو شد و گُل از گُلِ گردان شکفته شد ...😅