بنام او که هرچه هست از اوست ؛ در مورد شخصیت های سیاسی ، حرفهای زیادی ، له یا علیه شان ، گاه بحق و گاه به افراط و تفریط گفته میشود . نکته مهمی که هست این است که مدعیان خیر و صلاح جامعه ، اگر حرفی می زنند باید مستدل و با سند و مدرک باشد ، نسبتهای کلی دادن به این و آن ، در هر سطح و مرتبه ، یا از عدم پختگیست و یا خدای ناکرده ناشی از مسایل احساسی نا پسند . در مورد آقای هاشمی یکی از موارد مستند اینست : حضرت آقا در حضور اقای هاشمی و یک عده دیگر ( از سیما پخش شد ) بیان فرمودند : یکی از روسای جمهور سابق ، در شورای امنیت ملی کشور گفته : فلانی ( یعنی حضرت آقا) برای عدم مذاکره با آمریکا دلایلی ذکر می کند که من پاسخی برای آنها ندارم . اقای رفسنجانی با لبخندی گفتند : بله ، من گفته ام . در یک مصاحبه ای که باز هم کلیپش هست ، آقای هاشمی می گویند : من نظرم این بود که ما باید مسئله امان با امریکا را حل کنیم ، آقای روحانی که با من هم عقیده بود مطلبی تهیه کرده بود که دو ستون داشت در یک ستون منافع مذاکره با آمریکا و در ستون دیگر ضررهایش رو نوشته بود برای من آورد ، من هم نظریاتی داشتم انها رو هم اضافه کردم ، و رفتم پیش آقا ، یکی دو ساعتی با هم بحث کردیم بجایی نرسیدیم در آخر گفتم : در قیامت از ما می پرسند در پیش خدا مسئولیت پاسخگویی با خودتان ، و ایشان هم گفتند : بله ، پاسخ خداییش با من ! و در این کلیپ ادعا می کنند که : در موارد اختلاف ، اگر به توافق نمی رسیدیم ، من نظر ایشان را مقدم می دانستم چون ایشان رهبر هستند . وقتی آقای رفسنجانی ، اقرار میکنند که : _ رهبر معظم در مورد عدم مذاکره با آمریکا استدلالهایی دارند که من پاسخی برای آنها ندارم. _ ادعا می کنند که من بخاطر رهبر بودنشان ، نظر ایشان را ارجح از نظر خودم می دانم ، _ با توجه به سابقه آمریکا در بعد از انقلاب در مذاکرات بین ایران و آمریکا : هم جریانات بعد از مذاکره آزادی گروگانها که به ادعای آقای بهزاد نبوی مسئول هیأت مذاکره کننده ایران ،آمریکا به هیچ یک از توافقات مابین عمل نکرد و با ما از درٍ مکر و حیله وارد شد ؛ و هم بعد از مذاکره برای آزاد سازی چهار خلبان امریکایی در لبنان که بعد از آزادی خلبانها با واسطه گری آقای رفسنجانی که رئیس جمهور بودند، آمریکا عوض اجرای تعهدات خودش ، از ایران با عنوان دست داشتن در اسارت این خلبانها به دادگاه بین المللی شکایت کرد و نیز با ملاحظه و آگاهی از جریان نامه ی آقای خاتمی رئیس جمهور وقت که حتی حاضر شده بودند به اقدام به خلع سلاح حزب الله لبنان ، و عهده دار شدن مسایل دیگر به بوش رییس جمهور آمریکا و در مقابل و در عرض یک هفته ، محور شرارت خواندن ایران توسط بوش در مقابل نرمش و کوتاه آمدن آقای خاتمی . و هم بعد از مذاکرات سال ۸۰ به بعد در مسئله هسته ای و عهد شکنی چند باره ، و هم بعد از نوشتن نامه رسمی توسط اوباما و واسطه کردن رییس جمهور برزیل در زمان احمدی نژاد و اعلام موافقت ایران در مسئله هسته ای در ترکیه با حضور احمدینژاد و اردوغان و رئیس جمهور برزیل ، و زدن امریکا و اوباما زیر توافق با وجود نامه کتبی و عدم پذیرش آن ، و... چطور باز هم بر مذاکره با امریکا اصرار میکنند و نظر مستدل رهبر را بر خلاف اقرار خودشان که هم جوابی ندارند و هم نظر رهبر را ارجح میدانند ، نمی پذیرند و حواله به قیامت می دهند ؟؟؟ نکته جالب توجه اینکه در تمام موارد توافق بعمل آمده ، طرفهای ایرانی از اصلاح طلبان بودند . غیر از یک مورد که در زمان دور اول احمدینژاد که به توافق منجر نشد ! هر چند کآزمودم از وی نبود سودم مَن جَرَّبَ المُجَرِّب حَلَّت به الندامه جواد محمدی اسکوئی