‌ایام برا انتظامات پارک سوار جمکران بچه های پایگاه را برده بودم جمکران. 🌷سیدمصطفی ، چون سنش خیلی کم بود گفتم شما اینجا وایسا چون خیلی اصرار کرده بود که کار کنه واسه امام زمان. خیلی پسره آروم و با ادبی بود دلم واسش سوخت تو گرمای تابستان قم تا 4 عصر میخ کوب بدون چون و چرا سر جاش وایساده بود؛ صورتش سرخ سرخ شده بود و دماغش سوخته بود وقتی خواستیم برگردیم گفت سال بعد هم منو با خودتون میارید؟ گفتم اگه جلسه های مسجد را منظم شرکت کنی میارمت... 🌷سال بعد نیمه شعبان گفتند شهید شد. ما مدعیان صــــــــــف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند "شهید سیدمصطفی موسوی"