3.77M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
چشم انتظاران‌مسافرهاي بي‌برگشت! در لابه­ لاي خاك­ها سوغات پيدا شد عطر عجيبي در‌مشام كوچه­‌ها‌پيچيد در شهر دود آلود بوي كربلا پيچيد تو آمدي حال وهوامان كربلايي شد بوي‌خدا پيچيد، دل­ هامان خدايي‌شد غيرت به جوش آمد تمام شهر شد جبهه الحق و والانصاف چه حال و هوايي شد!؟ آري هواي جبهه را سوغات آوردي آري عجب شوري، چه شوقي، ماجرايي شد!؟ خاك شلمچه بر سر اين شهر سيماني دردت به آن جاني كه دردش بي­حيايي شد تو آمدي جريان شعر از دست من در رفت تو آمدي اوضاع شاعر ماورايي شد ... آن­سوي قصه مادري فرتوت پيش آمد با گام لرزان تا دم تابوت پيش آمد