اشعار فردوسی درباره حجاب👇👇👇 چنين گفت شيرين كه اي مهتران جهان گشته و كــار ديـــــده سران سه چيز باشد زنان را بهي كــه باشند زيباي گاه مهي دگـر آنكــــه فـــرّخ پســـر زايــد او زشـــوي خجســـــته بيفــزايد او سه ديگر كه بالا و رويش بود بــه پوشيدگي نيز مُوَيش بود بدانگــه من جفـــت خسرو بُدَم به پوشيدگي در جهان نو بُدَم بگفـت اين بگشــــاد چادر ز روي همه روي ماه و همه پشت موي مـــرا از هنر مــــوي بُد در نهان كه او را نديدي كس اندر جهان نمودم همه پشت اين جادويي نــــه از تنبل و مكر و ز بدخويي نه كس سوي من پيش از اين ديده بود نه از مهتـــران نيــــــز شنيده بود سخن تهمينه همسر رستم: به گيتي ز خوبان مرا جفت نيست چون مــن زير چرخ كبود اندكيست كــــس از پرده بيرون نديدي مرا نه هرگز كسي آواز شنيدي مرا سخن منيژه: منيژه منم دخت افراسياب برهنـــــه نديده رخم آفتاب منبع: عصر حجاب