✨امیر عقیلی سرتیپ دوم ستاد لشگر سی پیاده گردان گرگان یک روز به حاج همت گفت:🤔 "من از شما بدجور دلخورم" حاج همت گفت: 😒 "بفرمایید چه دلخوری دارید ؟"😳 گفت : "حاجی شما هر وقت از کنار پاسگاههای ارتش رد می شوید یک 🖐دست تکان می دهید🤚 و با سرعت رد می شوید🚙 ولی وقتی از کنار بسیجی های خودتان رد می شوید هنوز یک کیلومتر مانده⭐️ چراغ میزنی , بوق میزنی📣, آرام آرام سرعتت را کم می کنی 20 متر مانده به دژبانی بسيجیها پیاده می شوی🚶 لبخند می زنی😊 دوباره دست 🖐تکان می دهی🤚 بعد سوار می شوی 🚙و از کنار دژبانی رد می شوی. همه ما از این تبعیض ما بین ارتشیها و بسیجیها دلخوریم .. "😢 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 حاج همت با لبخند گفت:😅 "اصل ماجرا این است که دژبانهای ارتشی چند ماه اموز تخصصی دیده اند اگر ماشینی از دژبانی رد بشود و به او مشکوک شوند 😏از دور بهش علامت میدن بعد تیر هوایی می زنند آخر کار اگر خواست بدون توجه از دژبانی رد شود به لاستیک ماشین🚘 تیر می زنند. ولی این بسیجیها که تو میگی اگر مشکوک شوند اول رگبار می بندند تازه بعد یادشان میافتد 😦باید ایست بدهند یک خشاب را خالی می کنند بابای صاحب بچه را در میاورند بعد چندتا تیر هوایی شلیک می کنند🔫 و آخر که فاتحه طرف خوانده شد ؛ داد می زنند ایست".این را که حاجی گفت ، بمب خنده بود که توی قرارگاه منفجر شد.😂😂😂😂😂😂 رزمندگان هشت سال دفاع مقدس