روایتی شنیدنی از زندگی شهید مدافع حرم حامد جوانی از زبان پدر و مادر آن شهید :
1⃣قسمت قسمت اول : مقدمه ای کوتاه و خصوصیات اخلاقی شهید
برای شناخت بیشتر شهید مدافع حرم حامد جوانی مصاحبه پدر بزرگوار و مادرمحترمه این شهید عزیز را در چند قسمت تقدیم یاران و خیمه نشینان این شهید سعید خواهیم کرد ، باشد که چراغ راهی گردد برای راهمان ؛
پدر و مادری که جوان 25 ساله ی خود را قربانی آرمانی بزرگ به نام اسلام کردند، با این باور که اگر ده پسر دیگر هم داشتند فدای اسلام و اهل بیت (ع) می کردند.
«شهادت» زیباترین نوع رسیدن به ابدیت است، چه آنکه خداوند در قرآن کریم وعده داده است که شهید همواره زنده است و حیات و ممات او همواره صفتی است برای حیات طیبه و به مصداق آیه شریفه قرآن که می فرماید « و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءُ عند ربهم یرزقون» 1
شهادت عروج شدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است و امروز زیباترین نوع شهادت دفاع در راه آرمان های اسلام و حمایت از حریم آل الله است.
«حامد» جوانی بود که بهره ی جوانی اش را در راه اسلام و صیانت از خاندان اهل بیت علیهم اسلام دید.
پدر و مادری که جوان 25 ساله ی خود را قربانی آرمانی بزرگ به نام اسلام نمودند، با این باور که اگر ده پسر دیگر هم داشتند فدای اسلام و اهل بیت (ع) می کردند؛ همان پدر و مادر اعضای بدن فرزندشان را نیز بخشیدند تا حامد را همچنان در جوان های دیگر زنده نگه دارند.
⏹ لطفا از دوران کودکی فرزند شهیدتان برایمان بگویید:
▶️ حمیده پادبان مادر شهید: ما دو پسر داشتیم و حامد فرزند دوم مان بود، در سال 1369 به دنیا آمد؛ از همان اول سعی کردیم او را در فضای مذهبی قرار بدهیم تا به قول خودمان بچه هیئتی بار بیاید.
در سال 88 وارد سپاه شد و رغبتش برای خدمت به نظام و انقلاب بیشتر شد. او همیشه می خواست طوری زندگی کند که برای دین و انقلاب مثمر ثمر باشد. با همین اندیشه و نیت بود که در تیر ماه سال 94 به شهادت رسید.
⏹ به عنوان مادر شهید از شیوه ی تربیتی که برای بزرگ کردن پسرتان در پیش گرفتید صحبت کنید:
▶️ مادر: من کار خاص و اساسی برای حامد نکردم بلکه سعی کردم همین روال درست و ساده ی تربیت دینی را در پیش بگیرم. مثلا از کودکی او را به نماز و روزه ترغیب می کردیم و او نیز از همان بچگی هم نمازهایش را می خواند و هم در امر روزه و دیگر واجبات مبادرت داشت.
حامد خیلی پاک و صادق بود؛ به من و پدرش بسیار احترام قائل می شد. اگر از او درخواستی می کردم هر کار مهمی هم که در دست داشت رها می کرد تا حرف من زمین نماند.
ادامه دارد ..........