🌸
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
عشق تو در دل نهان شد دل زار و تن ناتوان شد
رفتی چو تیر و کمان شد از بار غم پیکر من
میسوزم از اشتیاقت در آتشم از فراقت
کانون من سینهٔ من سودای من آذر من
من مست صهبای باقی زآن ساتکین رواقی
فکر تو در بزم ساقی ذکر تو رامشگر من
با خار آن یار تازی چون گل کنم عشقبازی
ریحان عشق مجازی نیش من و نشتر من
اول دلم را صفا داد آیینهام را جلا داد
آخر به باد فنا داد عشق تو خاکستر من
بار غم عشق او را گردون ندارد تحمل
کی میتواند کشیدن این پیکر لاغر من
"صفای اصفهانی"