🌹صدرا🌹
صحنه ای که دنیارا لرزاند! زمان یک لحظه از حرکت ایستاد! اتفاقی که شرف مردان ایرانی رابه دنیانشان داد. درمیان شعله های جنگ وخون وجنون، بعثیها درخرمشهربه مرزدیوانگی رسیده بودند، شجاعت تکاوران دریایی امانشان رابریده بود کماندوهای ایرانی باشجاعتی افسانه ای به میان آنها نفوذکرده، بهترین نفراتشان رابه هلاکت رسانده ودوباره باجنگ وگریزسالم برمی گشتند! عدنان الطفلاح پسردایی صدام حسین و وزیردفاع وقت وقتی مطلع شدکه ارتش بعث درچه باتلاقی گیرکرده مستقیمادستورصادرکرددرصورت مشاهده هرتکاور آنهارامستقیما باگلوله تانک وتوپ موردهدف قرارداده و اصلا به آنها هم نزدیک نشوند «چون تکاوران درفنون رزمی وجنگی بسیارمتبحروحتماآنهاراشکست می دادند» درهمین اوضاع ناخداهوشنگ صمدی فرمانده تکاوران ایرانی به بیسیمچی خود سروان غلام قالندی دستورداد تاقرارگاه راوصل کندتاتقاضای تجهیزات ومهمات برای ادامه جنگ نماید، غلام درکارمخابراتی نظامی ورزیده ترین بوداما...وصل بیسیم مدت زیادی طول کشید ولی بالاخره انجام شد... بعدازتماس ناخداصمدی روبه غلام کردتاعلت تاخیررابپرسد امابادیدن صحنه روبرویش برق ازسرش پرید اشک درچشمان وبغض درگلویش فشرده شددست غلام ازبازو قطع شده بودودرکناری افتاده بودو اوگوشی بیسیم رابادندانش گرفته وبادست سالمش فرکانس راوصل کرده بوداصلا انگارنه انگار!!! ناخداگفت: غلام چکارمی کنی پسر؟! تودستت قطع شده؟ غلام جواب داد: بادستم کاری نداشته باش فرمانده توکارت رابکن! دست که هیچ من اگرتمام ذرات بدنم هم تکه تکه شوندحاضرنیستم حتی یک وجب ازخاک کشورم دست اجنبی بیفتد. ناخدامی گوید:آنجابود که فهمیدم تازمانی که ایران چنین سربازانی دارد هرگز هیچ اجنبی نمی تواند ذره ای ازخاک وطن رااشغال کند انسانهایی که ازجان خودبه آسانی گذشتندتاایران ایران بماند... وحالا بعدازگذشت بیش ازچهل سال این دو دلاور آذری ما دردیداری شگفتانه وبسیارغیرمنتظره همدیگررادر اردبیل ملاقات کردند، و صحنه ای با شکوه را رقم زدند پی نوشت: جهت اطلاع دوستان دست راست ناوسروان تکاوردریایی عالیجناب غلام قالندی مصنوعی می باشد.