_ گروه دوم : هوى پرستان بهانه جو هستند که مى خواهند به بهانه حق در راه باطل گام بگذارند و در واقع نيمه آگاهند و با پاى خود در دام شيطان مى روند. _گروه سوم : افراد ساده لوحى هستند که تشخيص حق از باطل در اين آميزه خطرناک براى آنها مشکل است و ناآگاهانه گرفتار دام شيطان مى شوند مگر اين که در پناه رهبر آگاه و فرزانه اى جاى گيرند. ✅ شبيه همين معنى در خطبه 38 است آنجا که امام(عليه السلام) شبهه را تفسير مى فرمايد و راه نجات از آن را نشان مى دهد و مى گويد: 🔷 شبهه را از اين رو شبهه نام نهاده اند که شباهت به حق دارد اما اولياءالله گرفتار آن نمى شوند، چرا که نور يقين در اينجا راهنماى آنها است ... ولى دشمنان خدا بر اثر گمراهى در دام شبهات گرفتار مى شوند. نکته ها: ✅ 1ـ ريشه فتنه ها تاريخ اسلام مخصوصاً تاريخ قرن اوّل و دوم مملوّ از فتنه هاى شگفت انگيز و دردناک است که زحمات پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و ياران مخلص او را تا حدّ زيادى بر باد داد واگر اين فتنه ها نبود و اسلام در همان مسيرى که پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) براى آن تعيين فرموده بود پيش مى رفت امروز جهان ديگرى داشتيم. مخصوصاً در بيست و پنج سال بعد از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فتنه ها غوغا مى کرد. هنگامى که امام اميرمؤمنان على(عليه السلام) در سال 35 هجرى به خلافت ظاهرى رسيد تلاش فوق العاده اى براى بازگرداندن اسلام به مسير اول نمود; ولى دامنه فتنه آن قدر گسترده شده بود که از هر طرف به اصلاح آن مى پرداخت از سوى ديگر آشکار مى شد. 🔶 در سالهاى آخر خلافت عثمان همه چيز دگرگون شد و تمام ارزشهاى اسلامى زير سؤال رفت و سنّت ها و ارزشهاى عصر جاهليت کاملا زنده شد و بازماندگان لشکر شرک و نفاق همه جا در صحنه ظاهر شدند و پست هاى کليدى را گرفتند و همين امر کار را بر امام(عليه السلام) دشوار و پيچيده کرد. درست است که امام(عليه السلام) در سايه مجاهدات مستمر و جانکاهش بار ديگر ارزشها را زنده فرمود ؛ ولى متأسّفانه فتنه ها خاموش نشد و شهادت امام(عليه السلام) که به دست همين فتنه جويان شيطان صفت انجام گرفت از ادامه راه جلوگيرى کرد. و سپس در دوران حکومت معاويه و يزيد و ساير حکّام شجره خبيثه اموى فتنه ها آشکارتر گشت. خونهاى بى گناهان ريخته شد، بدعت ها آشکار شد، هوى و هوس حاکم گرديد و در عصر بنى عباس به اوج خود رسيد و اسلام راستين در چنگال اين خودکامگان گرفتار شد. و اعمالى از حکام اين دو سلسله (بنى اميه و بنى عباس) سر زد که هيچ شباهتى به اسلام نداشت با اين که متأسّفانه لقب خليفه رسول الله را يدک مى کشيدند. 🔷 اگر به ريشه اين فتنه ها بنگريم به صدق کلام امام(عليه السلام) در خطبه بالا کاملا پى مى بريم که ريشه اين فتنه ها عمدتاً دو چيز بود : ۱. پيروى از هوى و هوسهاى شيطانى و ۲.بدعت گذارى در دين خدا. در همه جا اين دو اصل به چشم مى خورد، گروهى از فتنه جويان به اصل نخست تمسّک مى جويند و گروهى به اصل دوم و گروهى به هر دو و شرح اين سخن حتى در يک کتاب نمى گنجد و از اين ديدگاه به بررسى مجدّدى در تاريخ آن قرون نياز دارد. ✅ 2ـ سياستهاى شيطانى از جمله شگفتى ها اين است که اصول سياستهاى خودکامگان در طول تاريخ تقريباً يکسان است. در چند هزار سال قبل، فرعون ـ به نقل قرآن مجيد ـ از سياست «تفرقه بينداز و حکومت کن» استفاده مى کرد، (اِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِى الأَرْضِ وَ جَعَلَ اَهْلَها شِيَعاً) ؛ امروزه نيز در تمام دنياى استکبارى اين اصل به قوّت خود باقى است و همچنان ادامه دارد. با هر وسيله اى که بتوانند در ميان ملتها ايجاد اختلاف مى کنند تا پايه هاى حکومتشان مستحکم شود. ✅ مسأله آميختن حق و باطل يکى از آن اصول است که همواره در سياست هاى مخرّب ظالمان و طاغيان به چشم مى خورد. آنها هميشه پوشش هايى از حق و شعارهايى از عدالت و اصول انسانى را عنوان کرده و کارهاى شيطانى خود را در زير اين پوشش ها انجام مى دهند. 🔷 در حالات شاهان ظالم مى خوانيم که گاه ناله پيرزنى آنها را چنان بى قرار مى کرده است که هر بيننده اى خيال مى کرد چنان وجدان قوى و نيرومندى دارند که با شنيدن اين ناله زير و رو شده اند، و اين سخن دهان به دهان مى گشت (داستان زنجير عدالت انوشيروان، و خانه پيرزن در کنار قصر او، و داستانهايى ديگر از اين قبيل در حالات خلفا و شاهان در کشورهاى اسلامى و غير آن کم نيست) همه اينها پوشش هايى بود براى مظالم آنان! 🔷 آنها به خوبى مى دانستند که باطل و ناحق به صورت خالص در هيچ جامعه اى خريدار ندارد، بنابراين چاره اى جز اين نيست که گوشه هايى از مظاهر حق را با اباطيل خود بياميزند! ( ۳)