✍ارتفاع شتر میل با همراهی شاهرخ و اکبر قیصر به روایت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی قسمت دوم... 🔹او هندوزاده و مهدی شفازند را پشت سر فرستاد من جواد رزم حسینی و اکبر قیصر نیز جلو افتادیم با این که مسافت زیادی آمده بودیم و خیلی زمان گذشته بود امّا هنوز به دشمن نرسیده بودیم. 🔸محمد حسین پرسید اکبر پس دشمن کجاست او با صدای بلند که از صدمتری به گوش می رسید جواب داد هنوز خیلی مانده ما چیزی نگفتیم و به راهمان ادامه دادیم ولی باز خبری از دشمن نبود یکی دو مرتبه من سؤال کردم باز او همین جواب را داد. 🔹اصلا آن روز هر چه به او می گفتیم برعکس عمل می کرد من فکر کردم حتماً ریگی به کفش دارد و می خواهد بلایی سر ما بیاورد محمد حسین گفت شما هیچی نگو گفتم برای چی. 🔸گفت برای این که این ها عشایرند خصلتهای خاص خودشان را دارند وقتی این قدر با احتیاط می رویم فکر می کنند می ترسیم آن وقت بدتر لج می کنند گفتم باشد من دیگر حرفی نمی زنم... 🔹همچنان به راهمان ادامه دادیم تا به ارتفاع شتر میل رسیدیم اکبر ما را برد پشت ارتفاع و گفت این هم عراقی ها سپس در گوشه ای نشست و منتظر شد ما با خیال راحت عملیّات شناسایی را انجام دادیم وقتی کارمان تمام شد دوباره به همان ترتیب برگشتیم صحیح و سالم. 🔸شاهرخ و اکبر همان طور که محمد حسین گفته بود خطری ایجاد نکردند واقعاً برای من جالب بود که محمد حسین این قدر روی عشایر شناخت داشت و خیلی هم با آرامش برخورد می کرد به نظرم هر چه بود به هوش و استعداد فوق العاده اش مربوط می شد. 💢منبع کتاب حسین پسر غلامحسین صفحات ۷۸_۷۷...