عطار نیشابوری در تذکرهالاولیا نوشته است که بایزید بسطامی گفته بود: به صحرا شدم عشق باریده بود...
بایزید را باید گفت تو به کدامین صحرا رفته بودی که عشق باریده بود؟! تو کجا این صحرای عراق را دیده بودی؟!
اصلا در کدام صحرا به جز این صحرای مشایه، این صحرای کربلا، این صحرای اربعین، عشق باریده است؟
صحرای عشق همین جاست، جایی که عقل در فهم آن، پای در گِل میماند، زبان در وصف آن لال میشود و حتی چشمها از مشاهدهی عظمت آن عاجزند.
عشق اینجا معنا میشود، همین جا که پیر و جوان و کودک، زن و مرد، آن موکب دار عراقی تا آن زائر پاکستانی، آن شیعهی کویتی تا آن پیرغلام ایرانی، عشق می بینند و عشق، عشق میکارند و عشق، عشق میگویند و عشق، عشق میخوانند و عشق، عشق مینوشند و عشق ...
بایزید گزافه گفته است. ولی ما گزاف نمیگوییم: به صحرا شدم عشق باریده بود..
الف. انبیائی