💠وصيت نامه شهید مقاومت یحیی سنوار: من یحیی هستم، فرزند پناهنده‌ای كه تبعيد را به وطني موقت و يك رويا را به نبردي ابدي تبديل كرد. هنگام نگارش اين كلمات، هر لحظه از زندگي‌ام را به ياد مي‌آورم، از كودكي در كوچه‌ها تا سال‌هاي طولاني در زندان و هر قطره خوني كه بر خاك اين سرزمين ريخته شد.در سال ۱۹۶۲ در اردوگاه پناهندگان خان يونس متولدشدم، زماني كه فلسطين خاطره‌اي پاره پاره و نقشه‌اي فراموش شده بر ميز سياستمداران بود. من مردي هستم كه زندگي‌اش ميان آتش و خاكستر بافته شد. و زود دريافتم كه زندگي تحت اشغال چيزي جز زنداني دائمي نيست. از همان روزهاي نخست مي‌دانستم كه زندگي در اين سرزمين عادي نيست وهر كس اينجا متولد مي‌شود بايد در قلبش سلاحي شكست‌ناپذير حمل كند و بداند كه راه آزادي طولاني است.وصيت من به شما از همين جا آغاز مي‌شود، از آن كودكي كه اولين سنگ را به سوي اشغالگر پرتاب كرد و آموخت كه سنگ‌ها اولين كلماتي هستند كه ما در برابر جهاني كه در مقابل زخم‌هايمان سكوت مي‌كند، بيان مي‌كنيم. در خيابان‌هاي غزه آموختم كه ارزش انسان به سال‌هاي عمرش نيست، بلكه به آن چيزي است كه به وطنش مي‌بخشد.بنابر اين زندگي من،زندان‌ها ونبردها،درد واميد بود. اولين بار در سال 1988 وارد زندان شدم و به حبس ابد محكوم شدم، اما هرگز ترس را نشناختم. در آن سلول‌هاي تاريك، در هر ديوار پنجره‌اي به افقي دور و در هر ميله نوري مي‌ديدم كه راه آزادي را روشن مي‌كرد. در زندان آموختم كه صبر تنها يك فضيلت نيست، بلكه يك سلاح است.سلاح تلخ،ماننده قطره قطره نوشيدن دريا. وصيت من به شما اين است كه از زندان‌ها نترسيد، زيرا آنها تنها بخشي از سفر طولاني ما به سوي آزادي هستند. زندان به من آموخت كه آزادي تنها حقي ربوده شده نيست، بلكه مفهومي است كه از درد زاده شده و با صبر شكل گرفته است. وقتي در سال ۲۰۱۱ در معامله تبادل اسرا «وفاء الاحرار» آزاد شدم، همان فرد سابق نبودم. قوي‌تر بيرون آمدم، با اعتقادي راسخ‌تر به اينكه آنچه انجام مي‌دهيم تنها مبارزه‌اي گذرا نيست، بلكه سرنوشت ماست كه تا آخرين قطره خودنمان آن را حمل مي‌كنيم.وصيت من اين است كه استوار بمانيد، به كرامت خود و به رويايي كه هرگز نمي‌ميرد چنگ بزنيد. دشمن مي‌خواهد ما از مقاومت دست برداريم، و مسئله‌مان را به مذاكرات بي‌پايان تبديل كنيم، اما به شما مي‌گويم بر سر آنچه حق مسلم شماست مذاكره نكنيد.آنها ازاستقامت شما بيش از سلاح‌هايتان مي‌ترسند.مقاومت صرفا سلاحي كه ما آن را حمل مي‌كنيم نيست، بلكه عشق ما به فلسطين در هر نفسي است كه مي‌كشيم، و اراده ماست كه علي‌رغم محاصره و تهاجم باقي بمانيم.وصيت من اين است كه به خون شهدا وفادار بمانيد، به كساني كه اين راه پر از خار را براي ما به جا گذاشته‌اند.آن‌ها راه آزادي را با خون خود هموار كردند. پس اين فداكاري‌ها را در محاسبات سياستمداران يا بازي‌هاي ديپلماسي هدر ندهيد. ما اينجا هستيم تا آنچه را نسل اول آغاز كرد ادامه دهيم و از اين مسير منحرف نخواهيم شد، هر چقدر هم كه هزينه داشته باشد. غزه پايتخت استقامت بوده و خواهد ماند و قلب فلسطين كه از تپيدن باز نمي‌ايستد، حتي اگر جهان عرصه را بر ما تنگ كند.وقتي درسال 2017 رهبري حماس رابه عهده گرفتم،اين تنهايك انتقال قدرت نبود،بلكه ادامه مقاومتي بودكه با سنگ‌ها آغاز شد و با تفنگ‌ها ادامه يافت. هر روز درد مردمم را تحت محاصره احساس مي‌كردم و مي‌دانستم كه هر گامي كه به سوي آزادي بر مي‌داريم بهايي دارد، اما به شما مي‌گويم: هزينه تسليم بسياربيشتر است پس همانطوركه ريشه‌ها به خاك مي‌چسبند،به اين سرزمين بچسبيد،زيرا هيچ بادي نمي‌تواند مردمي را كه انتخاب كرده‌اند زندگي كنند، ريشه‌كن كند. درنبردطوفان الاقصي، من رهبر يك گروه يا جنبش نبودم، بلكه صداي هر فلسطيني بودم كه روياي آزادي در سر داشت. من با اين باور هدايت مي‌شدم كه مقاومت تنها يك گزينه نيست، بلكه يك وظيفه است.مي‌خواستم اين نبردفصل جديدي دركتاب مبارزه فلسطين باشد،جايي كه گروه‌هامتحد شوند و همه در يك سنگر در برابر دشمني بايستند كه هرگز بين كودك و پير يا بين سنگ و درخت تمايزي قائل نمي‌شود. طوفان الاقصي نبرد روح‌ها بود قبل از آنكه نبرد بدن‌ها باشد و نبرد اراده‌ها بود قبل از آنكه نبرد سلاح‌ها باشد.آنچه پس ازخود به جامي‌گذارم ميراثي شخصي نيست، بلكه ميراثي جمعي است براي هر فلسطيني كه روياي آزادي درسرداشت، براي هر مادري كه پسرش را به عنوان شهيد بر شانه حمل كرد، براي هر پدري كه براي دخترش كه با گلوله‌اي خائنانه كشته شد، تلخ گريست.وصيت نهايي من اين است كه هميشه به يادداشته باشيد كه مقاوت بيهوده نيست و صرفا يك گلوله كه شليك مي‌شود نيست، بلكه زندگي‌اي است كه باعزت وكرامت زيسته مي‌شود.زندان و محاصره به من آموخته‌اندكه نبردطولاني وراه دشوار است؛