خاطرات: تهیه کننده دلاور افسر جنگ نرم ✨ اسمش ؟؟؟ گفتن نگیم 😳😳 👇👇 خاطراتی از رزمندگان استان همدان 🌹🌹🌹 👇👇 وضوي خونين ❣❣❣❣❣ سردار شهيد «محمّد دلاوري» فرمانده‌ي گردان عملياتي فتح، تحت امر لشكر ثارالله بود و اهل تويسركان. گردانش مأموريت پيدا كرد تا دژ مستحكم عراق در منطقه‌ي كوشك را فتح كند. ⏱ ساعت چهار صبح روز بيست و دوم تير‌ماه شصت و يك بود. نبردي جانانه توسط گردان فتح براي تصرف دژ محكم عراق در گرفت. مواضع دشمن پر از موانع مين و🖇🖇🖇 سيم‌خاردار بود. سردار دلاوري همچون فرماندهان صدر اسلام جلودار گردان بود در آخرين لحظات كه داشت دژ به تصرف نيروهاي اسلام در مي‌آمد، سردار دلاوري روي مين رفت. يكي از پاهايش👢 قطع شد و تركش تمام بدنش را به خون كشيد. برانكارد آوردند تا او را به عقب ببرند. صورت غرق به خونش عجيب🌟🌟 نوراني شده بود. با آن همه جراحت آخ هم نمي‌گفت. به ما نگاه 😋 مي‌کرد و آرام لبخند مي‌زد. يكي از بچه‌ها به او گفت: «حاجي! حاجي! نزديك اذان🙏 است. با خون‌ات وضو بگير زود باش. وضو بگير. تو در بهترين وضعيت قرار گرفته‌اي.» او به سختي دستش🖐 را بالا آورد به خون تنش آغشته كرد و با آن وضو گرفت. موقع اذان صبح بود. سردار زير لب گفت: «الله اكبر ... الله اكبر ...» نماز و لحظاتي بعد شهادت را با وضوي خون اقامه كرد.🌹🌹🌹