شیخ ابوالحسن خرقانی شبی در نماز بود.
آوازی شنید که :
ابوالحسن!
خواهی که آنچه از تو میدانم، با خلق بگویم تا سنگسارت کنند !؟
شیخ گفت:
بار الها!
خواهی تا آنچه از کرم و رحمت تو میدانم و میبینم با خلق بگویم،
تا دیگر هیچکس سجودت نکند؟
آواز آمد:《 نه از تو، نه از من...! 》
📕 تذکره_الاولیا
✍ عطار_نیشابوری
حضرت مولانا میفرماید:
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچهایم...ِِِِ