🔻گفتم الان زاکانی را می‌زند! 🔹️دیشب دم اذان مغرب به مسجدی سمت هفت‌حوض رفته بودم؛ از همان بدو ورود مسجد حال و هوای خاصی داشت. گویا خبری بود! وقتی وارد صحن مسجد شدم بنر بزرگی نصب شده بود با تیتر «قرار خدمت؛ دیدار شهردار تهران با شهروندان منطقه ۸». 🔹️نماز تمام شد. خواستم بروم که یکی از دوستان قدیمی مشغول در شهرداری را دیدم. به شوخی گفتم آقا جواد انتخابات را زود شروع کردید! خندید و توضیح داد که زاکانی ماهی دو یا سه بار(پنجشنبه‌ها) به مناطق شهرداری می‌رود، از صبح تا شب بازدید ستادی می‌کند و... گفتم دمش گرم. تصمیم گرفتم نیم‌ساعتی وایسم تا ببینم این «قرار خدمت» چیست! 🔹️همان اول کار یک‌ پیرمرد به‌ظاهر طاغوتی با سیبیل نعل‌اسبی‌اش آمد و نشست جلوی آقای شهردار. کاغذی به سمت‌ش سُر داد و شروع کرد به باز کردن سفره دلش. آنقدر محکم حرف می‌زد که شاهرگ‌ش باد کرده بود و من میخ‌کوب! و آنقدر این میزانسن برایم غرورآمیز بود که مو به تنم سیخ شده بود! یک‌ پیرمرد بدون لنکت در مقابل یک مسئول بلندپایه حق‌اش را مطالبه می‌کند! 🔹️پیرمرد صحبت‌ش با زاکانی که تمام شد، رفت سراغ شهردار منطقه؛ یک شهردار خانم! برایم عجیب بود. اندکی نگذشته بود که پیرمرد دوباره برگشت سمت زاکانی و به سمت او رفت؛ محافظ‌ها تلاش کردند جلویش را بگیرند اما زورشان نرسید! یک آن گفتم الان محکم با آن دستان یغورش می‌زند زیر گوش زاکانی؛ اما ماچ‌ش کرد... پیرمرد شهردار را بوسید و رفت. اندکی دیگر ماندم؛ مردم می‌آمدند، مشکل‌شان را بی‌واسطه با شهردار مطرح می‌کردند و همانجا زاکانی دستور لازم را پاراف می‌کرد. 🔹️نمی‌دانم این دست حضورها میان مردم و رسیدگی به مشکلات‌شان چقدر اثرگذار است؛ به‌خصوص که چنین حضورهایی در شهرداری تهران سابقه نداشته است. اما بنظرم این جمهوری اسلامی، همان است که می‌خواهیم...