شهید چمران و نماز شب.. دیر وقت از سر کار می‌آمد، کمی استراحت می‌کرد و دوباره قبل از اذان صبح بلند می‌شد که نماز شب بخواند. به او گفتم: مگر تو اعتقاد نداری کارهایی که می‌کنی همه‌اش عبادت است؟ گفت: بله. گفتم: پس یک مقدار هم استراحت کن. مصطفی جواب می‌داد: «اگر تاجر، از سرمایه‌اش خرج کند، بالاخره یک روز ورشکست می‌شود، لذا باید سود در بیاورد که زندگی‌اش بگذرد. ما هم اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ورشکست می‌شویم.» خیلی شب‌ها با گریه‌های مصطفی بیدار می‌شدم. به او می‌گفتم: «مصطفی اگر این‌ها که این قدر از شما می‌ترسند بفهمند این‌طور گریه می‌کنید چه می‌کنند!! مگر شما چه گناه و معصیتی دارید؟ خداوند هم که همه چیز به شما داده، همین که شب بلند شدید یک توفیق است…» آن وقت گریهٔ مصطفی تبدیل به هق‌هق می‌شد و می‌گفت: "آیا به خاطر این توفیقی که خدا به من داده، نباید او را شکر کنم؟" 📚 خاطره‌ای از زندگی سردار شهید دکتر مصطفی چمران از زبان همسرشان؛ کتاب نماز و نیاز، صفحه ۴۳