روایت طنز جبهه ها 😂 آقا مهدی فرمانده گروهانمان درست و حسابی ما را روحیه داد و به عملیاتی که میرفتیم توجیه همان کرد. همان شب زدیم به قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم. صبح کله سحر بود و من نزدیک سنگر آقا مهدی بودم که ناغافل خمپاره ای صوت کشان🍀🍀 و بدون اجازه آمد و فرتی خورد رو خاکریز. زمین و زمان به هم ریخت و موج انفجار مرا بلند کرد ومثل هندوانه کوبید زمین. نعره زدم"یا مهدی" یکهو دیدم صدای خفه ای از زیرم می گوید:✨ "خانه خراب بلند شو تو که مهدی رو کشتی" ازجاجستم خاکها را کنار زدم .آقا مهدی داشت زیر آوار می خندید خودم هم خنده ام گرفت😂