🔰
#یادداشت | پیرمرد چشم ما بود...
همواره از بزرگان نوشتن سخت است.
یعنی قلم از کار می افتد و نمی تواند پا به پای کلام راه بیایید.
و کلام هم باید بدود تا بتواند حداقل پَر شالی از بزرگی مردی را تعریف کند.
در این ورطه،چاره ای نیست،باید به نزاع قلم و کلام نشست و سطر هایی ردیف کرد.
و اما بزرگ مرد منشی که راجع او باید نوشت،شخصیت نادری است.
جعد گیسوان سپید بلند و رها در باد او و چهره ی آرام و تکیده اش نظر هر بیننده ای را به خود جلب میکرد.
پیرمرد دریا دریا آرامش در وجود خویش داشت با اینکه سرشار از طوفان بود،سرشار از طوفان حقایق ناب الهی.
پیرمرد گوشه نشین بود ولی به عزلت ننشسته بود.
پیرمرد عجیب بود،غریبانه عجیب بود، به طوری که غور در شخصیت عمیق او به شدت سخت است.
او توسط روح الله ستوده شده،
توسط شریعتی وصی شده است،
و رهبر عزیز انقلاب او را رفیق دیرین نامیده است.
فقط خود او یعنی محمدرضا حکیمی می تواند همچنین شخصیتی باشد.
دُری در میان کلوخ ها
نوری در میان ظلمات
علامه حکیمی در دنیا بود ولی دنیا زده نبود،
در بند اسم و رسم نبود.
و بی هیچ هیاهو عدالت را فریاد می زد.
آنقدر تفکر وسیعی داشت که هر طیف و طبقه ای را به خود می کشاند.
از دانشجویان کروات زده ی روشنفکر
تا طلبه های عمامه به سر
جذب مغناطیس شخصیت او بودند.
حرفش قاطع و بُرنده بود و در خط اول مطالبه گری قرار داشت.
جامعه و علم را زمانی فضیلتمند می دانست که فقر و محرمیت در آن جایی نداشته باشد.
میگفت تا کسی آه فقر بر سینه دارد نشان دهنده ی این است که داد علم به بار نرسیده است و خود را در جامعه نشان نداده.
او وظیفه روحانیت را صرفا در احیای شعار و شئون اسلامی نمی دانست و معتقد بود نباید نظاره گر بر رفتارهای تبعیض آمیز شد و باید از غرقه این پندار خارج شد که سخن گفتن کافیست.
محمدرضا حکیمی،حکیمی بود برای تمام اعصار،اما زبان ناطق و میل نداشتن به جاه و مقام او را در پرده ای از حجاب قرار داده و کمتر دیده شده بود.
اما ردای صدای او تا ابد به گوش خواهد رسید و
جوهر قلم او هیچگاه خشک نخواهد شد.
حکیم جاودانه خواهد ماند،زیرا جاودانه زیسته بود.
و
حکیم چشم عدالت بین ما بود.. بلی پیرمرد چشم ما بود..
👤 رضا محمدی
‹
@sadriion_ir ›