# خواستگاری‌به سبک شهید مهدی زین‌الدین🌹 منیره ارمغان همسر شهید مهدی زین الدین در نیمه پنهان ماه به روایت همسر شهید از ماجرای ازدواج خود با فرمانده محجوب رزمندگان قم نیز می گوید. بخشی از این روایت در ادامه می آید: از همان کلاسهای حزب پاسدارها برای ما موجوداتی از دنیای دیگر بودند. برای ما حکم قهرمان داشتند. حالا یکی از همانها به خواستگاری ام آمده بود. جلسه اول توانستم دزدکی نگاهش کنم. مخصوصاً که او هم سرش را زیر انداخته بود. با همان لباس فرم سپاه آمده بود. خیلی مرتب و تمیز بود. فهمیدم که باید در زندگیاش ادم منظم و دقیقی باشد. از چهره گشاده اش هم می‌شد حدس زد شوخ است. از سوالاتی که می پرسید، فهمیدم آدم ریزبینی است و همه جنبه‌های زندگی را می بیند. از جایش بلند شد و سلام و احوالپرسی کرد. با چند متر فاصله کنارش نشستم. هر دو سرمان را زیر انداخته بودیم. بعد از سلام و علیک، اول همان حرفی را گفت که خانواده اش قبلا گفته بودند. گفت: «برنامه من این نیست که از جبهه برگردم. حتی ممکن است بعد از این جنگ بروم فلسطین یا هر جای دیگر که جنگ حق علیه باطل باشد» و بعد از هر دری حرف می زد. گفت: «به نظر شما اصلا لازم است خانم ها خیاطی بلد باشند؟» حتی حرف به اینجا کشید که بچه داری برای زن مهمتر است یا بهتر است برود بیرون سرکار. این را هم گفت که: «من به دلیل مجروحیت یکی از پاهایم مشکل دارد و اگر کسی دقت کند معلوم است که روی زمین کشیده می شود. لازم بود که این نکته را حتماً بگویم. کم کم ترسم ریخت بعد از این که حرف های او تمام شد برای اینکه حرفی زده باشم گفتم: «شما می دانید که من فقط دو سال از شما کوچکترم؟ مشکلی با این قضیه ندارید؟» گفت: «من همه چیز شما را از پسر عمه هایتان پرسیده ام و می دانم. مشکلی هم با سن شما ندارم. حتی قیافه هم آنقدر مهم نیست که بتواند سرنوشتمان را رقم بزند. ادامه دارد........ ❤️کانال زیبای سفرعشق❤️ کلیک کن 👇👇👇 @safareshgh20_21