بچه از درد وترس ناله میزد
بابا بابا
در آغوش گرم پدر آرام گرفت
وحالا این پدر بود که خاموش وبی صدا اشک می ریخت...
مردی از تبار حزب الله که نه دیروز در میدان رزم با داعش سر خم کرده بود ونه امروز در آوارگی
اما غمِ ناله های فرزند، این کوه را از پا در آورده بود...
سیل اشکهایش تمامی نداشت
هر قطره اشکی که بی صدا از گونه اش میچکید شعله ای شده بود در جانِ ما
دیدن اشکهای پدر مرا یاد روضه های غربت امیرالمومنین انداخت...
مردی که خیبر شکن بود،سر زهرایش را به دامن میگرفت و زهرا اشک غربت از صورتش پاک می کرد...
اشک غربت...
اشکهای این پدر امتداد همان اشکهای غریبانه علی بود
تا وقتی احقاداً بدريةً وخيبريةً وحنينيةً
از علی در قلوب بنی امیه هست، این فراز ندبه در جریان است
وَ الأُْمَّهُ مُصِرَّهٌ عَلَي مَقْتِهِ مُجْتَمِعَهٌ عَلَي قَطِيعَهِ رَحِمِهِ وَ إِقْصَاءِ وَلَدِهِ (وُلْدِهِ) إِلاَّ الْقَلِيلَ مِمَّنْ وَفَي لِرِعَايَهِ الْحَقِّ فِيهِمْ
🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧
https://eitaa.com/safarnameh_lobnan