مساله‌ معنای مردم! در میانه‌ رکوردزنی کاهش مشارکت، باید هم نگران جامعه بود و هم نگران مسئولانی که انگار نگرانی خاصی ندارند. وضعیتی که در آن مشارکت هشت‌درصدی، «حماسه‌آفرینی» خوانده می‌شود، دیگر غفلت نیست و باید آن را تغافل دانست. واقعیت این است که روند روبه‌کاهش مشارکت حتما یک مساله است اگر به بحران نرسیده باشد. اینها در حالی است که رهبرمعظم‌انقلاب در توضیح منطق علوی برای حکمرانی توضیح می‌دهند: «امیرالمومنین [این را] به ملت خودش می‌فرماید، خطاب به ما هم هست. خیلی خب، جامعه‌ اسلامی هستید، تکیه‌گاه اسلام‌تان امتند، بدنه‌ مردمند. «جِماعُ المُسلِمین» یعنی آن بدنه‌ اصلی جامعه، بدنه‌ اصلی این اجتماع مسلمانی.» یعنی توجه اصلی در منطق حکمرانی اسلامی باید رو به عموم مردم و اکثریت باشد؛ چراکه معنای مردم در منطق اصیل جمهوری اسلامی شامل این توده است. چیزی که در عدم مشارکت ۵۸ درصدی دور اول کل کشور و البته وضعیت فعلی از سوی مسئولان اجرایی و تقنینی دیده نمی‌شود. به‌ویژه آنکه معنای مردم، اساسا شامل شرکت‌کننده‌ها نشود. البته در طرف مقابل جمهوری اسلامی هم همین تهی شدن معنای مردم وجود داشته و دارد. در همین متن اخیر آصف بیات خطاب به سعید مدنی (به‌عنوان متفکران معترض و مخالف جمهوری اسلامی و نه پادوهای مجازی) مفهوم مردم با معنا و مصداقی مبهم مواجه است. جایی که می‌نویسد «به‌ویژه بحث شما درباره‌ پیچیدگی حضور معترضان در خیابان (که مخلوطی است از حضور، عدم حضور، تردید، یا حضور موقتی) بسیار قابل توجه است» یعنی همه آنهایی که در پاییز ۱۴۰۱ در وضعیت «عدم‌حضور» بودند را هم به دایره مخالفان جمهوری اسلامی می‌ریزد و حال اینکه برای این ادعای بنیادین خود هیچ‌چیز جز ذهنیات خود ارائه نمی‌دهد. این تهی شدن معنای مردم را در شبکه‌های اجتماعی هم می‌توان دید. جایی‌که از پسر پهلوی تا نماینده منافقین تا مبتذل‌نویسان داخلی و برخی انقلابیون... هر کدام خود را بدون هیچ منطقی نماینده و سخنگوی مردم معرفی می‌کنند و با زور انواع ربات‌ها کمتر از پنج هزار لایک می‌گیرند و با فیواستار شدن واقعا حس نماینده مردم بودن هم دارند. رخدادی که با تکثر ابتذال در شبکه اجتماعی و وارد شدن حلقه‌های قدرت پشت‌پرده به آن، تبدیل به فضایی برای تضعیف عقلانیت اجتماعی شده و سیاست در ایران را بیش از پیش عقیم می‌سازد. یعنی سیاستمداران به جای آنکه با طرح سیاسی ایجابی، در مسیر شناخت مسائل، گفت‌وگوی جمعی، پیدا کردن راه‌حل‌ها، توافق روی اولویت راه‌حل‌ها و درنهایت اجرای آن و قدم برداشتن برای حل مساله، مسیری سلبی را پی می‌کنند. علیه رقیب خود سند دست‌وپا می‌کنند، پیمانکار رسانه‌ای استخدام می‌کنند، به جای گفت‌وگو با مردم صرفا با برخی هسته‌های سخت در قدرت مکالمه می‌کنند و اگر طرح ایجابی هم داشته باشند، نظر همین هسته‌های سخت برایشان مهم‌تر از توده مردم است. در این میان مردم هستند که در چندگانگی خود باقی مانده و ایده‌ای برای اصلاح وضعیت نمی‌بینند. سلب مداوم از همه طرف‌ها، سرمایه اجتماعی سیاسیون را به جایی می‌رساند که اساسا امکان ظهور یک شخص کارآمد در ساختار حزبی و قدرت محال می‌گردد. دقت کنید که این وضعیت فارغ از چهارچوب انقلابی و سوپرانقلابی و غیرانقلابی یا حتی برانداز و اصلاح‌طلب است. همان‌گونه که اکثر طرف‌های سیاسی داخل کشور در یک دهه گذشته ناتوان از تولید جوانان دارای ایده و رشد کرده از پایین‌ترین سطح سیاسی به بالاترین سطح آن براساس توانمندی و شایستگی خود بوده‌اند. این وضعیت در میان اپوزیسیون خارج‌نشین البته بدتر بوده چون شخصیت‌های سیاسی تولیدشده در این دو سال محدود به چند بازیگر و بازیکن می‌شود که سطح فکر و توانمندی‌شان برای همه مشخص است. این وضعیت در انتخابات اخیر به‌وضوح نمایان شده. همراه شدن مشارکت پایین با عدم بازخورد مسئولان امر چه در مجلس و چه در دولت، خطر نوعی نگاه عموما پشت به مردم را تقویت می‌کند که در آن علاوه‌بر مخدوش شدن مفهوم مردم، انتخابات هم تضعیف شده یا بدتر، فرض شود. نگاهی که می‌گوید «مردم همین متدینان هستند» و دیگران را از دایره مردم بیرون می‌اندازد، حتما عدم مشارکت آنان در انتخابات را هم برای خود موهبتی فرض می‌کنند. حال اینکه نگاه رهبرمعظم‌انقلاب در این زمینه متفاوت است: «چرا انتخابات [برگزار] می‌کنیم؟ من عرض می‌کنم هر دو کلمه‌ «جمهوری» و «اسلامی» وابسته‌ به انتخابات است. «جمهوری» یعنی مردم‌سالاری، یعنی حاکمیت کشور به دست مردم. خب مردم چه‌جوری در حاکمیت دخالت کنند؟ هیچ راهی به‌جز انتخابات وجود ندارد. بعضی‌ها درمورد لزوم انتخابات اشکال‌تراشی می‌کنند، [مردم را] دلسرد می‌کنند، توجه نمی‌کنند که اگر انتخابات در کشور نباشد، یا دیکتاتوری است یا هرج‌ومرج و ناامنی است.» علاوه‌براینها باید از مساله‌ بحران نمایندگی هم سخن گفت. اینکه نفر اول منتخبان تهران رای کمتر از ۹ درصد کل واجدان رای و کمتر از ۳۰ درص