نمونه برای تحریک احساس با خاطره
موضوع: یاری شهید پس از شهادت
شهید احمد مختاری می گوید:
روز آخری که با هم صبحانه میخوردیم، شهید محمدعلی بلبلیان،
خاطرهای از پاتک شب قبل برایم تعریف کرد و گفت:
هنگام تعویض پست نگهبانی به نظرم رسید درتاریکی، عراقیها دارند به ما نزدیک میشوند. چون شب بود برای اطمینان بیشتر، چند تیر شلیک کرده ناگهان دیدم از چند متری ما
شروع به تیراندازی کردند.
برادر حسین عرب، رفت بقیهی بچهها را خبردار کند. چون به تنهائی آنهم شبانه، پشت تیربار بودم وعراقیها هم خیلی نزدیک شده بودند،
کمی وحشت کردم که در این موقع، احساس کردم شهید معصوم معصومیان کنارم ایستاده، میگويد: "بلبل بزن" و من ترسم ریخت،
با قدرت تمام، به کمک سایر رزمندهها عراقیها را عقب زده و اکثر آنها را به هلاکت رساندیم،
لازم به ذکر است، شهید معصومیان فرماندهی شهید بلبلیان بود که دو روز قبل به شهادت رسیده بود.