وقتی‌که حجت خدا آرزو می‌کند که ای‌کاش مادر مرا نزاییده بود... سهل ساعدی گوید: وقتی که در ورودی شهر شام به محضر إمام سجاد علیه‌السلام رسیدم، حضرت به من فرمودند: ای سهل! آیا درهم و دیناری به همراه داری؟ گفتم: بله ای آقای من! هزار دینار به همراه دارم. حضرت‌ فرمودند: مقداری از آن را به این نیزه‌دارها بده و به آن بگو مقداری جلوتر راه بروند تا مردم به دیدن سرها مشغول شده و دیگر به نوامیس ما نظر نکنند. 🩸سهل گوید: من این‌کار را کردم و برگشتم خدمت إمام سجاد علیه‌السلام که در آن هنگام إمام علیه‌السلام این جملات را با خود زمزمه می‌نمودند: أقادُ ذلِيلًا في دِمَشقَ كأنّني من الزَّنج عبدٌ غاب عنه نصيرُ ▪️در دمشق مرا با ذلت در بند و زنجیر می‌کشانند، گویا من یک بردهٔ زنجی هستم که یار و یاوری ندارد. و جدِّي رسولُ اللَّه في كلِّ مشهدٍ و شَيخي أمير المؤمنينَ أميرُ ▪️و حال آنکه در هر کجا باشم جد من پیغمبر خداست و بزرگ من امیرالمؤمنین، وزیر و خلیفه پیغمبر است. فَيا لَيتَ أُمّي لَم تَلِدْني و لَم أكُن يزيدُ يراني في البِلاد أَسيرُ ▪️ای کاش مادر مرا نزاییده بود و من نبودم تا یزید اینگونه مرا در بین شهرها، اسیر ببیند. 📚مقتل أبو مخنف، ص۱۲۱ 📚الدّمعة السّاكبة، ج۵ ص۸۱ 📚معالي السّبطين،ج ۲ ص۱۴۱ (ع) (ع) به کانال آموزش مداحی / اشعار اربعین بپیوندید 👇👇👇👇👇 @madahi313