🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
#داستان_واقعی
#سرزمین_زیبای_من🇮🇷
#قسمت_۱۸
*═✧❁﷽❁✧═*
- غلط کردم آقای مدیر😰،خواهش می کنم من رو ببخشید🙏؛ قسم می خورم دیگه با کسی درگیر نشم هر اتفاقی هم که بیوفته دیگه با کسی درگیر نمیشم❌، التماس های من و پا در میانی منشی مدیر فایده ای نداشت❌، یه عده از بچه ها، دم دفتر جمع شده بودن👥👤،با اومدن پلیس👮، تعدادشون بیشتر شد ، سارا هم تا اون موقع خودش رو رسوند 🚶♀، اما توضیحات اون و دفاعش از من، هیچ فایده ای نداشت🚫 ؛ علی رغم اصرارهای اون بر بی گناهی من ، پلیس به جرم خشونت دبیرستانی🏦 و صدمه زدن به بقیه دانش آموزها ، من رو بازداشت کرد و به دست هام🙌 دستبتد زد ...
با تمام وجود گریه می کردم ،😫 قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ، 9 سال🗓 تمام، با وجود فشارها و دریایی از مشکلات به درسم📚 ادامه داده بودم؛ چهره پدرم و زجرهاش جلوی چشم هام👀 بود، درد و غم😢 و تحقیر رو تا مغز استخوانم حس می کردم ...😰
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
کانال سفیـــران زینبیــــون
@safiranzenabiyoon
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷